اشاره: نوشته زیر یادداشت کوتاهی بود که در روزنامه «همشهری» به مناسبت برگزاری سی و هفتمین دوره جشنواره فیلم فجر با عنوان «عاشق شدی؟ می‌سوزندت» (نسخه پی‌دی‌اف) در تاریخ ۱۶ بهمن ۱۳۹۷ با کمی کوتاه شدن به چاپ رسید.

در آن ایستادن‌های طویل‌المدت چند ساعته و مکرر و سادومازوخیستی، گذران وقت در آن سرما بعد از مدتی دیگر تنها با خواندن مجله‌های سینمایی و بعدها ویژه‌نامه‌های روزنامه‌ها و خواندن کتاب یا شنیدن موسیقی/ سخنرانی با واکمن امکان پذیر نبود و از جایی دیگر شور معاشرت و خوش‌بش و منازعه، سوخت و انرژی و بهانه ادامه دادن و تکرار هر روزه این امر جنون‌آسا را فراهم می‌کرد. در این صف‌ها مواجهه با سه طیف/ تیپ سینما‌دوست گریزناپذیر می‌نمود. یک گروه عشاق سینما جهان (و بالطبع با کمی عقب‌نشینی و خطاپوشی عشاق سینمای ایران) که در سال‌های دور و نزدیک برای تماشای نسخه‌های سانسور شده و با کیفیت و بی‌کیفیت آثار ازو و تارکوفسکی و برگمان و چنگیز ابولادزه! ساعت‌ها در برف پیاده‌روی کرده بودند که به قول منتقدی تمام افسردگی و به ته خط رسیدن‌ها و درهم برهم شدن امروز و فردایشان هم نتیجه از سرگذراندن این تجربه‌ها بود. گروه دوم عشاق خود جشنواره که در هر صفی حضور داشتند و بعد گم می‌شدند تا سال آینده و دیگر هیچ ردی از ایشان در هیچ اتفاق فرهنگی/ سیاسی / اجتماعی وجود نداشت. و گروه سوم عشاق «مسعود کیمیایی» و سینمای او.

در فاصله بین سال‌های ۶۷ تا ۷۸ مسعود کیمیایی با ده فیلم تقریبا هر سال (البته با وقفه‌ای سه ساله بین «ردپای گرگ» و «تجارت») یکی از کارگردان‌های شرکت کننده در جشنواره بود که دوستدارانش برای تماشای آثار او سر و دست می‌شکستند. افرادی با ادبیات و مرام و منش و دیدگاه‌ها و توصیفات منحصر به خودشان که به ضرس قاطع معتقدم جایی در آن صف‌ها بالاخره کنار شما قرار می‌گرفتند. این افراد به طرز غریب و حیرت‌آوری دیالوگ‌ها و مونولوگ‌های و لحظات و جزئیات سکانس‌های فیلم‌های کیمیایی را کلمه به کلمه و نما به نما از حفظ بودند و با لحن بازیگرانش آن برای شما ادا می‌کردند، تاریخچه و بیوگرافی و درون و برون این فیلم‌ها را از هر چیز دیگری در دنیای سینما و بیرون آن بهتر می‌دانستند، و به یک معنا به قدری در این آثار زیسته و تخیل کرده بودند که در عمل جزیی از آنها به حساب می‌آمدند.

به هرحال حضور این گروه سوم باعث می‌شد در صف اگر بحث پازولینی باشد یا اورسون ولز، مخملباف باشد یا بیضایی، راس میر یا بونوئل و برگمان دست آخر همه چیز به مسعود کیمیایی و آدم‌ها و قاب‌های درون فیلم‌ها و دیالوگ‌های آن‌ها ختم شود. با این اوصاف تماشای فیلمی از مسعود کیمیایی در جشنواره و در کنار عشاق آثارش خود به تجربه‌ای یگانه و ویژه تبدیل می‌شد و در سالن سینما قبل و حین و بعد از نمایش فیلم‌ها حس غریبی از شور و انتظار و انرژی و رضایت بعلاوه برخورد‌هایی بعضا از جنس و ادبیات محیط‌های ورزشی در هر صورت جز جدایی ناپذیر از تجربه تماشای آنها به حساب می‌آمد.

من با وجود رسیدن بلیط از آسمان برای سه فیلم کیمیایی که در جشنواره به تماشایشان نشستم باز به دلیل ازدحام جمعیت مجبور شدم دو ساعتی در صف‌ها بایستم و در هر مورد با اتفاقات ماندگاری روبرو شوم. نوبت نخست با «روزبه حسینی»، مترجم و نمایشنامه‌نویس و کارگردان تاتر این روزها، برای تماشای فیلم «سلطان» شب هنگام در صف جلوی سینما «آزادی» انتظار می‌کشیدیم که آقایی متشخص با کت و شلوار خیلی آرام و خاموش پشت سر ما ایستاد. روزبه بلافاصله او را شناخت و با معرفی ایشان ما دو ساعتی را در گپ و گفت با «حجت‌الاسلام یاری»، پدر «زهیر یاری» و روحانی سینمادوستی که آن سال‌ها برای سخنرانی فوت هنرمندان دعوت می‌شدند، و بحث درباره فیلم‌های کیمیایی تا رسیدن به در سینما گذراندیم. در سالن اما غوغایی بود و اصلا شماره صندلی معنی نداشت و هرکسی هرجایی که امکان داشت نشسته بود و همین شد که جر و بحث چند نفر از جمله آقای «مسعود آب‌پرور»، کارگردان سینما و تلویزیون، که شب‌های قبل راحت روی صندلی‌اش نشسته بود به جایی نرسید و مجبور شد برای مدتی روی زمین بنشیند که کسی هم آن وسط بالاخره مرام گذاشت و جایش را با ایشان تغییر داد. در ادامه نمایش سلطان با تاخییر یکساعته همراه شد که با پیچیدن شایعه توقیف می‌توانید تصور کنید با آن تماشاگران چه قشقرقی پدید آمد. فیلم بالاخره به نمایش درآمد و حالا ابراز احساسات تماشاگران خودش یک فیلم سینمایی تمام عیار بود وقتی مثلا «فریبرز عرب‌نیا» رو به صندلی کنار موتورش می‌گفت اینجا جای عشق آدمه، یا جایی که شماره تلفن هدیه تهرانی را به دهان گرفته بود و در اتوبان‌های تهران اشک ریزان موتورسواری می‌کرد. نمایش فیلم به دلیل نرسیدن حلقه دوم فیلم از سینما «سروش» البته دوباره بعد از یکساعت قطع شد و باز جنجالی تازه کل سالن را فراگرفت. وضعیت پیش آمده بیش از هرچیزی در آن روزگار یادآور نمایش فیلم ‌ها و مصیبت‌ها/ لذت‌های پسرک آپاراتچی دوچرخه‌سوار فیلم «سینما پارادیزو» بود.

عشاق کیمیایی عادت داشتند فیلم‌های او را چند بار در خود جشنواره ببینید و اگر احیانا برحسب اتفاق بلیط یک سانس به شما نمی‌رسید بعید نبود دقیقا با همان آدم‌ها در سینمایی دیگر که باز در صف منتظر ایستاده بودند دوباره برخورد کنید و خب همین شد که مثلا سر فیلم «مرسدس» که کلی بحث سر ساختش پیش آمد، جایی که در فیلم «محمدرضا فروتن» به بازیگر روبرویش می‌گفت بغض داری؟ بترکون، یکی از همین تماشاگران که قبلاً فیلم را دیده بود یک بادکنک یا کیسه پلاستیکی باد شده را ترکاند و سینما با خنده رو هوا رفت!

آخرین تجربه تماشای فیلمی از مسعود کیمیایی در جشنواره هم برای من سر نمایش «اعتراض» رخ داد. آن هم در روز آخر و سانس پایانی سینما «بهمن» که با وجود تقسیم سیمرغ‌های هجدهمین دوره جشنواره همچنان جمعیتی انبوه و مشتاقی را آنوقت شب به سینما کشانده بود. آن شب من همچون یکی از شخصیت‌های فیلم‌های کیمیایی اما قرار بود جدای از تماشای فیلم مثلا مواظب آرامش و آسایش یکی از دخترهای دانشگاه‌مان هم که برای من بلیط گرفته بود باشم. نزدیکی‌های ورود به سالن ناگهان طبق معمول همیشه صف خریداران بلیط و دارندگان بلیط درهم شد و حالا من این وسط در حال نجات مراقبت از همکلاسی‌مان تنه به تنه آقایی قرار گرفتم خوش‌پوش با کلاهی بلوطی به سر. من و همکلاسی‌‌ام و آقای کلاه به سر، به موازات همدیگر و و مماس با در سالن در حال له شدن و پرس شدن بودیم که ایشان رو به ما کردند و گفتند «من صدیق تعریفم، مرا می‌شناسید که، خواننده امام علی». ما هم در آن شرایط گفتیم بله قربان ما با صدای شما زندگی کرده‌ایم و از این حرف‌ها. آن وضعیت ابزورد که درش من با یک دست حایل مراقب آسیب ندیدن همکلاسی بودم و از سمت دیگر در فاصله نیم سانتی صورت آقای تعریف مشغول پرسش و پاسخ پیرامون موسیقی مجموعه تلویزیونی امام علی (ع) بالاخره بعد از نیم ساعت به پایان رسید ما سرانجام خسته و کوفته روی صندلی‌ها نشستیم. خود فیلم که چندان برایم شوق برانگیز نبود اما چیزی که باعث شد آن شب را تا به انتها تاب بیاورم گوش دادن به حرف‌های آقای تعریف بود که چند جای فیلم درباره موسیقی‌اش به من تذکر دادند و حتی یکبار قطعه «مونامو» را با دهان برایم اجرا کردند که نشان دهند موسیقی اعتراض چقدر شبیه آن شده است.

این نوشته درفیسبوک نیز منتشر شد. برای خواندن نظرات به اینجا مراجعه کنید.

عکس‌ها برگرفته شده از وب سایت https://cicinema.com

دیدگاهتان را بنویسید

لطفاً دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید

14 − سه =