اشاره: قرار گفت وگو با «نیک جیمز» ،سردبیر ماهنامه «سایت اند ساوند»، را پارسال (پاییز سال ۲۰۱۶ میلادی) سر نمایش و معرفی فیلم «مراسم فارغالتحصیلی» (کریستین مونجیو) در جشنواره فیلم لندن گذاشته بودم. ساعت یازده شب بود و آقای جیمز داشت از سینما به سمت خانه میرفت که جایی گیرش انداختم و به او گفت و گویی را که پیشتر با «جاناتان رامنی» در مجله خودمان انجام داده بودم نشان دادم (اینجا بخوانید) و گفتم قصد دارم سال گذشته را این بار با او مرور کنیم. آقای جیمز هم مثل آقای رامنی که مجذوب عکس بزرگ خودش شده بود (وقتی مجله را به دستش دادم لبخندی زد و گفت در عمرم جایی عکس مرا اینقدر بزرگ کار نکرده بود) با لبخندی قبول کرد و کارت مشخصات و تلفن و ایمیلش را به من داد که زمان گفتوگو را هماهنگ کنیم. این البته آخرین مراوده ما در سال گذشته بود چرا که بیش از پنج شش ای میل و پیامک من بیپاسخ ماند و حس کردم دیگر اصرار و پیگیری فایدهای ندارد.
امسال سر نمایش فیلم «حق حضانت» (ساخته «زاویه لوگران» برنده بهترین کارگردانی از جشنواره ونیز) او را به صورت اتفاقی در سینمای مخصوص رسانهها دیدم. از آنجایی که بعید بود دیگر سر راه همدیگر قرار بگیریم، دوباره جلو رفتم و گفتم قرار پارسالمان یادتان هست؟ آقای جیمز هم با کلی شرمندگی از من عذرخواهی کرد و گفت صادقانه آن دوران به بیماری سختی دچار شدم و چند مسأله شخصی زندگیام را تحت تاثیر قرار داد. با کلی عذرخواهی دوباره با پیامک ایمیل دیگری به شماره تلفن شخصی من فرستاد که قطعا اینبار گفتوگو را انجام دهیم. البته این بار نیز جناب جیمز ایمیلها با تاخییر یک ماهه پاسخ گفتند که از سمت یک بریتانیایی شهره به دقت و نظم و پیگیری دور از انتظار بود و بماند در هر ایمیل کلی پیغام معذرت خواهی هم بود و داد از بهم ریختگی زندگی و مشغلههای او که بیشتر مرا شرمنده میکرد. دست آخر در کمال ناامیدی در میانه سفرها و رفت و آمد او به برلین فرصتی نیم ساعتهای فراهم شد در ساعت نه صبح یک روز سرد که دیدم اگر این موقعیت را به هر طریق از دست بدهم دیگر واقعا بعید است بشود او را جایی یافت. به هر رو دم در مجموعه سینماها «انافتی» (National Film Theatre) در مرکز «انیستیتوی فیلم بریتانیا» بالاخره همدیگر را دیدیم و بعد از خوش و بش و تشکر و معذرت خواهی، دو نفره حال باید راهی برای ورود به مجموعه پیدا میکردیم چرا که درها تازه ساعت ده باز میشدند. بعد از چند بار چرخیدن دور ساختمان و امتحان کردن کلیه درهای موجود دست آخر آقای جیمز دست به کارت مخصوصی شدند که دری مخفی را به روی ما باز کرد و بالاخره توانستیم در گوشهای از سالن انتظار روبروی هم بنشینم و این گفتوگوی گویی نفرینشده را به سرانجامی برسانیم. واقعیتش این بود که دلم میخواست از او پرسشهای بیشتری را می پرسیدم و بیشتر درباره فیلمها و رویکردهای مجله سایت اند ساوند نظرات او را جویا میشدم ولی به دلیل محدودیت زمان و کمی هم محافطهکاری طبیعی صحبتهای ما محدود به چند اتفاق مهم امسال شد و البته از او قول گرفتم که برای نسخه انگلیسی این گفتوگو که شاید کمی بعدتر در وبسایتی سینمایی به چاپ برسد به پرسشهایی کتبی دیگری پاسخ بدهد.
نیک جیمز در این گفتوگو حرفهای قابل توجهی درباره چرایی انتخاب «برو بیرون» (جردن پیل) در صدر فیلمهای برتر سال ۲۰۱۷ مجله سایت اند ساوند، محافظهکاری سینماگران بریتانیایی در زمانهای که باقی سینماگران نگاهی انتقادی به جهان پیرامونشان داشتند، هشتگ «من هم» و تاثیراتش بر صنعت سینما، بنبست خلاقیت در هالیوود، موفقیت مجموعههای تلویزیونی در این سالها و تغییر سلیقه سینماییاش در این سالها زده است که شاید بشود آن را خلاصهای از چند اتفاق مهم سینمای جهان در سال گذشته دانست. پیش از خواندن این گفتوگو همچنین باید از زحمات خانم دکتر «پانتهآ نیازاده» که مرا در ترجمه و تنظیم آن یاری کردند تشکر کنم که بدون کمکهای ایشان بعید بود بشود به این سرعت آن را برای این شماره در دسترس مخاطبان قرار بدهیم. [این گفتوگو در شماره ۴۱ (ویژه نوروز سال ۱۳۹۷) در مجله «شبکه آفتاب» با عنوان «عشق ما سینماست» (نسخه پیدیاف) به چاپ رسید.]
- سال سینمایی ۲۰۱۷ را چگونه یافتید؟ از منظر شخصی و در یک دورنمای کلی نقاط اوج و فرود و دستاوردها و شکستهای آن را چگونه ارزیابی میکنید؟
– سال گذشته سال غافلگیر کنندهای بود. در ابتدا و میانههای سال هر چه پیش میرفتیم به نظر نمیرسید سال فوقالعادهای برای سینما باشد. اما نزدیکیهای پایان سال وقتی فیلمها برای جوایز و رقابتها جمعآوری شدند متوجه شدم نتیجه از آنچه انتظارش را داشتم بهتر است. سال خوبی از بابت دستاوردهای سینما، گرچه نه در سینمای بینالملل. سالی که غلبه و تفوق فیلمهای تولید شده در انگلستان و آثار انگلیسیزبان، و برای دیگران تا حدود زیادی غمانگیز.
فیلمهای محبوب شخص من، طی زمان یک سال تا حد زیادی تغییر کردند. در پایان جشنواره کن فکر میکردم «بیعشق» (آندری زویاگینتسف) از سینمای روسیه قویترین اثریست که دیدهام ولی در پایان سال «رشته خیال» (پل توماس اندرسون) را بیش از سایر فیلمها دوست داشتم. اثری از یک فیلمساز در اوج خودش که در عین حال میکوشد چیزی کاملاً متمایز از دیگران تولید کند. خیلی غیرمنتظره، غریب، منحصر بهفرد و بیاندازه قوی. این نوعی از سینماست که امسال مرا ارضا کرد.
- میشود برای ما کمی بیشتر از فیلمهای محبوب امسالتان بگویید؟ میخواهم به سلیقه سینمایی این روزهایتان نزدیکتر شوم.
– میتوانم بگویم سلیقه من ملایمتر شده است…
- ملایم به چه معنی؟
– پیشترها منتقد «سنتشکن»تری بودم و خب حال محافظهکارتر شدهام به همین دلیل در مجموعه فیلمهای امسال «شکل آب» (گیرومو دلتورو)، «رشته خیال»، «برو بیرون» (جردن پیل)، و«مرا با نامت صدا کن» (لوکا گوادانینو) برای من جایگاه ویژه و متمایزی یافتند. «مرا با نامت صدا کن» برای من اثر شگفتآوری بود. شاید به این دلیل که این روزها آدم نرمخوتری شدهام و تا حد زیادی فیلمهایی را دوست که وقتی تماشایشان میکنی حس میکنی انگار در تعطیلات هستی و پیش خودت میگویی: «خدایا چقدر دلم میخواست همین الان در این فیلم بودم.» قبلاً بیشتر طرفدار فیلمهایی بودم که سمت و سو و وجوهی تند و تیز، هنجارشکنانه، معترض، تکان دهنده یا شوکآور داشتند…
- به نظر میرسد فقط شما تغییر نکردهاید. شمایل بارز این سینما، «میشائل هانکه» هم البته امسال در «پایان خوش» به ظاهر آرامتر شده بود…
– «پایان خوش» که به نظرم فیلم ضعیفی بود. یک فیلم هانکهای بد. انگار که کسی دست به ساخت «پارودی» آثار خودش بزند. البته این مساله برای هر کسی ممکن است پیش بیاید. هر کسی اجازه دارد یک فیلم بد بسازد. «جان هیوستون» میگفت:«ما میتوانیم [اجازه داریم] فیلم را بد بسازیم، گرچه کمی گرانتر تمام میشود!” این یکی از بزرگترین تراژدیهای سینمای عصر جدید است. «اینگمار برگمان» سازنده پنج شش تا از آثار کلاسیک جاودانه تاریخ سینماست. ولی باید توجه کنیم وقتی ۵۴ تا فیلم میسازی احتمالاً پنج شش تا از آنها کلاسیکهایی ماندگار و ارزشمند از آب در میآیند. این دوران اکثریت کارگردانها اگر خیلی خوششانس باشند میتوانند در همه طول زندگیشان شش هفت فیلم بسازند. این آن چیزیست که من افسوسش را میخورم. بخصوص در بریتانیا برای یک کارگردان خیلی سخت است که فیلمهای زیادی بسازد. برای مثال «لین رمزی» را ببینید، فیلمساز معرکهای است ولی فقط چهار فیلم ساخته، این واقعا بیمعنا و ابزورد است. او کسیست که من دوست داشتم از او در این زمان بیست فیلم ببینم و آنوقت بود که قطعاً آثار کلاسیک بین آنها یافت میشد.
- خب خدا رو شکر امسال فیلمساز محبوب شما با فیلم «تو هرگز واقعاً اینجا نبودی» ناامیدتان نکرد و در کن خوش درخشید
– بله فیلم تازه او را دوست دارم و به نظرم اثر محکم و پرمایهای است. فکر کنم نسخهای که شما در جشنواره فیلم لندن دیدید با آن چیزی که ما در جشنواره کن دیدیم فرق داشته باشد. تهیهکننده فرانسوی بد قلق و شریر (میخند) فیلم، لین رمزی را مجبور کرده بود فیلم را هرچه سریعتر برای نمایش در جشنواره تدوین کند و همین شد که نسخه نماش داده شده بدون عنوانبندی پایانی بود.
- از «برو بیرون» به عنوان یکی از فیلمهای محبوب امسالتان نام بردید. معتقدم این فیلم در کنار مجموعهای دیگر از فیلمها از جمله «شکل آب»، «کوچک کردن/ کوچکسازی» (الکساندر پین)، «گل گرفته/ در گل مانده» (دی ریس)، «دیترویت» (کاترین بیگلو)، «پست» (استیون اسپیلبرگ)، «سابربیکن» (جرج کلونی) و… به طرز آشکار و صریحی دوران ریاست جمهوری «دونالد ترامپ» را به نقد کشیدهاند. ترس از ایدهها و شرایط سیاسی او حتی باعث شده که برخی از سینماگران ظرافتهای هنری را کنار بگذارند و یک راست بروند سر اصل موضوع که مبدا تماشاگران ذرهای گمراه نشوند و تردیدی به خود راه ندهند…
– من کاملاً با شما موافقم. اینها فیلمسازان «نسل انفجار جمعیت بعد از جنگ جهانی دوم» [نسل Baby Boom] در آمریکا و مکزیک و کشورهای دیگر در سراسر دنیا هستند. نسلی که از نظر سیاسی دارای اهداف آزادیخواهانه در واکنش به پیروزی ترامپ در انتخابات و سیاستهای او هستند که این فیلمهای صریحاللهجه را میسازند. تاثیرگذاری و موثر بودن این نوع سینما و این صراحت و فیلمهایی از این دست خودش نکته جالبی است و باید اذعان کنم که چنین صراحت و عدم پرده پوشی رفتاری شریف و اصیل و قابل تقدیر است.
- جایگاه «برو بیرون» را در میان چگونه میبینید؟
– «برو بیرون» بیشتر یک اثر تمثیلی / کنایی (Allegory) است تا یک حمله آگاهانه به موقعیت ترامپ. ولی معتقدم «زنوفوبیا» (بیگانهترسی) چیزیست که بیشتر مردم را نگران میکند. همه جنبههای آن. فاشیسم پنهان سیاستهای ترامپ که در واقع چندان هم پنهان نیست. حق با شماست؛ اینها فیلمهایی بشدت هدفمند و رک هستند «برو بیرون» اما به ناگاه و بدون سر و صدا از هیچجا سر برآورد. ما ناگهان با اثر سینماگری روبرو شدیم که قبلاً چیز زیادی از او نشنیده بودیم. فیلم برای من یک غافلگیری تمام عیار بود. من حتی در برخورد اول بعنوان منتقد آن را تماشا نکردم. بلکه یک آخر هفته با خانوادهام در یک سینما آن را دیدم و هوشمندی و تفاوت و صراحت سیاسی آن بلافاصله قاپم را دزدید!
- اگر ازهوشمندی و وجوه تمثیلی و حساسیتهای سیاسی/ اجتماعی بگذریم. حضور این فیلم را در صدر فهرست فیلمهای برگزیده امسال مجله «سایت اند ساوند» و همچنین در میان ده فیلم برتر مجلات «فیلم کامنت» و «کایه دو سینما» چگونه تعبیر میکنید. بگذارید این گونه بپرسم آیا انتخاب این فیلم مثلا در مقایسه با فیلمی همچون «رشته خیال» (که شما دوستش دارید وجوه سینمایی و هنرمندانه آن را ستودید) توسط بخش عمدهای از منتقدان در سرتاسر دنیا نمایش نوعی واکنش یا اضطراب آنها در مواجهه با شرایط آشفته سیاسی این روزهای جهان نیست؟
– رسانههای اجتماعی باعث شدهاند مردم نسبت به «هویت سیاسی» خود توجه بیشتری پیدا کنند. هویت سیاسی بهنظر من تیزترین لبه مسائل امروز ما را تشکیل میدهد همچون نژاد و جنسیت. اینها جنبههایی هستند که بیشترین گفت و گوهای رسانههای اجتماعی را به خود اختصاص دادهاند. بنابراین عجیب نیست که منتقدان هم به این مقولات با حساسیت بیشتری میپردازند. جدا از این مساله، «سایت اند ساوند» بخصوص تلاش زیادی بهخرج داده تا در کسب نتایج این نظرسنجیها زنان بیشتری را درگیر کند و خب نتیجه نهایی این انتخاب ازاین قضیه نیز ناشی میشود. هویت سیاسی اینگونه به دست میآید. سعی ما این بوده که کسانی را بیشتر به این کار وارد کنیم که قبلاً صدای قدرتمندی در اینگونه فعالیتها نداشتهاند. پیش از این در فعالیتهای مثل انتخاب بهترین فیلم صدای غالب بیشتر با مردان بود و خب به دلیل مشارکت بالای زنان، نتایج نظرسنجیها تغییر اساسی کرد. بهرحال «برو بیرون» از نظر من اعجابآور است. فیلمی باشکوه و بشدت تحسین شده از فیلمسازی که کسی قبلاً چیز زیادی از او نشنیده بود، و استحقاق این تحسین را داشت. فیلم فوقالعادهست؛ یک فیلم ژانر. فیلمی «راجر کورمن»ی که انگار از سنت آن نوع سینما آمده است. ولی در عینحال بسیار هوشمندانه و صریح. ببینید من «شکل آب» یا «دانکرک» ( کریستوفر نولان) را هم تحسین میکنم. اگرچه نمیتوان گفت این فیلمها بزرگترین آثار سینمایی سال هستند. شاید به همین دلیل است که «برو بیرون» در موقعیت بالاتری قرار میگیرد.
- به نظر میرسد هرچند فیلمسازان سرتاسر دنیا دغدغههای سیاسی اجتماعیشان و اوضاع آشتفته پیرامونشان را در آثارشان به تصویر کشیدهاند، سینماگران بریتانیایی غیر فیلم «مهمانی» (سالی پاتر) امسال چندان کاری به موضوعات ملتهب و دور و برشان نداشتند. مقولاتی همچون «خروج بریتانیا ازاتحادیه اروپا و تبعات آن»، «مهاجرت»، «تنشهای ادامه دار درون دولت» و «کم کردن بودجه مثلا بیمه بهداشت عمومی و پیامدهای آن». با اینحال امسال سینمای بریتانیا با فیلمهایی همچون «دانکرک»، «سرزمین خدا» (فرانسیس لی)، «بیبی راننده» (ادگار رایت)، «تاریکترین ساعت» (جو رایت) به لحاظ گیشه وضعیت موفقی را داشت با اینکه آن نگاه انتقادی بیاندازه کمرنگ بود.
– اشاره شما صحیح است. سینماگران بریتانیایی از سیاست پرهیز میکنند. امیدوارم این موضوع تغییر کند. بنظرم فیلمهای جالب و زیبای زیادی در بریتانیا ساخته میشوند و من تعداد زیادی از فیلمسازان بریتانیایی را تحسین میکنم ولی معترفم که در کار آنها فقدان خشم ملاحظه میشود.
- دلیلش را در چه میبینید؟
– ترس کارگردانان بریتانیایی از این است که اگر فیلمی واقعاً خشمگین بسازند، پولی برای ساخت فیلم بدست نخواهند آورد. بنظر من این دلیل اصلیست. البته کسی مثل «کن لوچ» همیشه پول لازم را پیدا خواهد کرد، البته امیدوارم! ولی این خیلی غمانگیز است. میدانید، دولت فعلی، بدترین دولتیست که من در این کشور در دوران حیاتم دیدهام. وقتی «خانم تاچر» بعنوان نخست وزیر در رأس کار بودند خشم زیادی در سینما وجود داشت. فیلمهای فراوان و برنامههای تلویزیونی متعددی تحتتأثیر این خشم و در انتقاد به وضعیت سیاسی آن روزها ساخته میشد ولی حالا واقعا نمیدانم چه بر سر ما آمده و دقیقا چه کسی را مقصر اصلی بدانم نمیدانم ولی از ته دل میخواهم این شرایط تغییر کند.
- شاید ما به کسانی مثل «کن راسل» یا «لیندزی اندرسن» یا «نیکلاس روگ» نیاز داریم که بیایند و با نگاهی افراطی مناسبات فعلی را بر هم بزنند؟
– لیندزی اندرسن واقعا خوب بود؛ یک انسان بدون ترس. بله پیشنهاد درستی است. نمیدانم چرا ولی فکر میکنم سینمای بریتانیا در ساخت انواع مختلف فیلم بسیار خوب است و البته نوع خاصی از فیلمها که سنت رئالیسم اجتماعی را دنبال میکنند و این سنت درباره نوعی امپرسیونیسم است. یک نوع امپرسیونیسم اجتماعی شاعرانه که آنرا از مسائل مناقشهانگیز و سیاسی دور میکند.
- امسال همچون سالهای گذشته، سال پویایی و رونق مجموعههای تلویزیونی هم بود. «تویین پیکس: بازگشت» (دیوید لینچ)، «پاپ جوان» (پائلو سورنتینو)، «شکارچی ذهن» (دیوید فینچر)، «فارگو، فصل سوم» و… همگی جزو دستاوردهای امسال به حساب میآمدند. به نظر میرسد همه آن چیزهایی که هالیوود در تاما این سالها از ما دریغ کرده، چیزهایی مثل بازیهای خوب، غافلگیری، تعلیق، فیلمنامه، قصه، سرگرمی، بازیگوشی، شخصیت پردازی، حتی پیغام و نقدهای اجتماعی فرهنگی تاریخی و… حال در این مجموعهها به بهترین شکل در معرض مخاطبان قرار میگیرند. ارزیابی شما از موفقیت مجموعههای تلویزونی این سالها چیست؟
– واضح است که فیلمسازان خوش قریحه و بااستعداد قاعدتا در این عرصه سرمایه بیشتری تولید میکنند که البته درنتیجه برایشان امکان ساخت فیلمهای بیشتری را نیز فراهم میکند. در تلویزیون برای آنها آزادی هنری بیشتری که بدست آورده و میآورند مهمترین چیز است. آنها در دنیای فیلمسازی با محدودیتهای فراوانی روبرویند و در این عرصه شرکای تجاری متعددی دست اندرکارند. سرمایهگذاران مالی کوچک متعدد از منابع مختلف و کسانی که هر کدام درباره آنچه که در فیلم میگذرد صاحبنظرند. و این آزادی هنری را ازفیلمساز سلب میکند. در حالی که در جایی مثل «نتفلیکس» آنها فقط پول را به فیلمساز میدهند و میگویند برو و اثرت را خلق کن و این بهترین چیزیست که بعنوان یک کارگردان ممکن است آرزو کنی. البته بیشک همانجا هم محدودیتهایی وجود دارد. شبکههای تلویزیونی هرکدام روش و کارکرد خاص خودشان را دارند. داستانها به روش خاصی نقل میشوند. گرچه کسی «مثل دیوید لینچ» اهمیتی به این روشها نمیدهد؛ او بهرحال کاری را که میخواهد انجام میدهد. که البته مورد او یک مورد استثناست. تصور کنید، مثلاً نکته جالب درباره «شکارچی ذهن» این است که هر اپیزود آن زمان متفاوتی نسبت به بقیه دارد؛ این خیلی بدیع و رادیکال است. قبلاً چنین چیزی سابقه نداشته است. مرزهای هنری در مجموعههای تلویزیونی شکسته میشوند. موضوع این است که برای من و امیدوارم برای شما آنچه اهمیت دارد روح سینماست. عشق ما سینماست. تجربه پرده بزرگ و فیلمهای واقعیست. فیلمهای آنالوگ. خلاصه بگویم مهم نیست سریال «توئین پیکس» چقدر خوب است ؛ بهرحال سینما نیست.
- اگر «تویین پیکس: بازگشت» سینما نیست، چطور جایگاه دوم فهرست برترین فیلمهای سال ۲۰۱۷ مجله «سایت اند ساوند» و… را به دست آورد؟
– چون بعنوان یک مجله ما درباره بهترین کارها مینویسیم. این کار ماست. و اگر بهترین کار در تلویزیون است، مثل امسال ما درباره آن مینویسیم. انتخابش میکنیم. «توئین پیکس» تنها مجموعه تلویزیونی نبود که ما در نظرسنجیمان وارد کردیم. منتقدها به «بالای دریاچه» و «شکارچی ذهن» و سریالهای دیگر رأی دادند. در واقع ما سالهاست که اینکار را میکنیم. در نظرسنجی ما سالهاست که شما میتوانید به مجموعههای تلویزیونی رأی بدهید ولی قبلاً هرگز آنها به صدر فهرست راه پیدا نکرده بودند.
- برویم سر موضوع ملتهب دیگر امسال و هشتگ «من هم» درباره آزار جنسی زنان در هالیوود و..
– مساله «هاروی واینستین»…
- بله مسالهای که با افشاگری «نیویورک تایمز» شروع شد و آرام آرام کلی بازیگر زن از تجربیات خودشان گفتند و بعد در مراسم «گوی طلایی» لباس سیاه پوشیدند و حال این روزها «کاترین دونو» و «بریژیت باردو» از سمت و سوی این حرکت انتقاد کردهاند و اخیرا «میشائل هانکه» از آن با عنوان انتقادی «جادوگرسازی/ شکار جادوگران» یاد کرده است. نظر شما در این باره چیست و آن را چطور در مجلهتان منعکس کردید؟
– در حال حاضر ما از تعداد زیادی از زنان در صنعت فیلم بریتانیا خواستهایم که قدم پیش گذاشته و آنچه را که جریان دارد بازگو کنند و ما آن را چاپ کردهایم. و تا وقتی چیز خیلی خاصی پیش نیامده دلم نمیخواهد مجله ما وارد بحث با میشائل هانکه شود.
- به چه دلیل؟
– چون اولاً در صلاحیت من نیست. من یک مرد هستم. این بحثیست که باید توسط زنان هدایت شود. معتقدم «من هم» بهحد غیرقابل تصوری موضوعی اثرگذار است. موفقیت آن برای من بسیار مهم است. بهرهکشی جنسی از افراد وحشتناک است و گرچه از ابتدای صنعت فیلمسازی بخشی از آن بوده ولی چیزیست که میتواند اصلاح شود و صنعت باید همه ملاحظات را اعمال کند تا زنان جوان را از سؤاستفاده محافظت نماید. بنابراین من برای این جنبش آرزوی موفقیت دارم. همین. رسانههای اجتماعی دادگاه نیستند و من امیدوارم افراد خاطی را در یک دادگاه محکوم ببینم. طوری که اطمینان حاصل شود که این خاطیان به اندازه مجازات شدهاند. نظر من این است.
- فکر میکنید چرا این مساله تنها به هالیوود محدود شده است؟ یعنی این بهرهکشی در بریتانیا یا فرانسه جریان نداشته و ندارد؟ آیا با ما یک مساله/ تلقی فرهنگی رو بروییم؟
– از نظر فرهنگی اختلافات زیادی بین کشورها وجود دارد. همچنین از نظر دیدگاهها به موضوع دو جنس. بنظر من آنچه اهمیت دارد این است که در سالهای اخیر در بریتانیا فیلمسازان زن مستعدی ظهور کردهاند و وقتی زنان وارد بازی قدرت میشوند، زیرا تهیهکنندگان زن در بریتانیا همیشه از قدرت برخوردار بودهاند، کارگردانان زن در ترکیب با تهیهکنندگان زن میتوانند بسیار اثرگذار باشند. زنان بسیاری در این صنعت در بریتانیا و آمریکا و استرالیا و اساساً در کشورهای انگلیسیزبان به کار مشغولند که میتواند کانون توجه و اثرگذاری برای آنها باشد. و این خوب است چون میتواند تغییر ایجاد کند. باید مطمئن شویم که هاروی واینستین دیگری در کار نخواهد بود و زنان با حداقل نگرانی درباره امنیت خود به این صنعت وارد شوند.
- بعنوان کسی که در کانون اخبار و اطلاعات قرار دارید، منظورم نشریات زرد نیست ولی شما به همه این مسائل اشراف دارید. آیا قبول دارید که منتقدان و گزارشگران این مسائل را از قبل میدانستند؟
– شکی نیست که همه روزنامهنگاران آمریکایی از چنین مسائلی خبر داشتهاند و حتی بسیاری از آنها از میراماکس برای قرارداد یک کتاب پیشنهاد دریافت کرده بودند. آنها گناهکار هستند زیرا میدانستند ولی با پول خریده شده بودند. به بسیاری از آنها تهیهکنندهای مثل هاروی واینستین پیشنهاد پول داده است. آنها میدانستهاند که او یک موجود هولناک چندشآور است، موجودی که هر کار وحشتناکی از او برمیآید ولی به پول نیاز داشتهاند. قبل از «من هم» آنها پولشان را میگرفتند و فیلمشان را میساختند ولی بعد از “من هم” خیر. دیگر کسی این کار را نمیکند. بنابراین خیلی چیزها در این حرفه عوض شده است، امیدوارم! روزنامهنگاران درباره او میگویند که او بدقلق است. هر سال او روزنامهنگاران را در کن به یک ناهار دعوت میکند. من حتی یک بار هم نرفتهام و او را هرگز ملاقات نکردهام زیرا میدانستم که او یک راسوی بدبوست و بویژه نمیخواستم ابدا شماره تلفن همراه مرا داشته باشد! بنابراین دانستن آن مشکل نبود ولی اینکه ما میتوانستیم کاری در این مورد کنیم را نمیدانم زیرا به هرحال او یک همکار بود و صنعت فیلم بریتانیا هم ارزان است. او میتوانست مرا از کارم برکنار کند.
- واقعا تا این اندازه قدرت و نفوذ داشت؟
– نمیدانم، هرگز محک نزدم. من هرگز مدرکی علیه هاروی واینستین نداشتم و برای این کار نیاز به مدرک هست. نمیتوانی بر اساس شایعات آن را پیش ببری. نکته مهم درباره آدمهای «نیویورک تایمز» این بود که آنها مدرک داشتند. آنها زمان گذاشتند، مدرک جمع کردند و حالا به خاطر آنها دنیا تغییر کرده است. بنابراین بله گزارشگرانی هستند که میتوانستند بهتر عمل کنند ولی نهایتاً هم این گزارشگران بودند که او را پایین کشیدند. بنابراین به صرف اینهمه وقت میارزید.
- من البته فکر میکنم این حرکت حتی مدتی قبلتر به شکلی دیگر در بریتانیا شروع شد. وقتی رسوایی بزرگ «جیمی سویل» و جمعی از مجریان/ بازیگران پیر بیبیسی و مجموعههای تلویزونی برملا شد. زنان معمولی به دادگاه رفتند، حرف زدند و ایشان را متهم کردند که در سالهای جوانی و نوجوانی مورد سؤ استفاده جنسی قرار گرفته بودند.
– از این نظرکه خیلیها هستند. تعداد زیادی از ستارههای مشهور نسل من، نسل انفجار جمعیت بعد از جنگ جهانی دوم، بخصوص در رادیو و تلویزیون انگلستان به سؤاستفاده جنسی به اشکال مختلف متهم بودند. بنابراین بله در بریتانیا ما یک مرحله از آن را انجام دادهایم و درک میکنیم ولی چیزی که درباره واینستین و «من هم» متفاوت است این است که این حرکت فقط محدود به تلویزیون و سینما نیست بلکه درباره کلیت جامعه است، درباره مجموعه رفتارهای غیرقابل پذیرش. مثل همان چیزی که در مجموعه تلویزیونی «اداره» میدیدیم و آنگونه که قهرمان آن «ریکی جرویس» آن رفتارهای شنیع را به نمایش میگذاشت و دست آخر همه او را تنها گذاشتند. او نماد همه آن چیزهاییست که غلط است. البته او یک سؤاستفادهگر جنسی نبود ولی فراوان رفتار و کردار او مصداق بارز چنین چیزی بود. بنابراین در آن مجموعه او بعنوان یک مثال بارز و عینی شناسایی و انگشتنما شده بود. و البته اینجا مرزبندی اشتباهی وجود دارد. اینها آدمهایی هستند که فشار وحشتناکی روی دیگران وارد میکنند ولی این بنظرم نسبت به کاری که واینستین و جیمی سویل و آدمهایی از این دست انجام میدهند کمتر وحشتناک است. البته من در جایگاه تصمیمگیری نیستم. قطعاً این موضوعیست که باید توسط زنان درگیر در موضوع هدایت شود.
- نکته دیگری که دوست داشتم از شما بپرسم این بود در بین ۲۰ فیلم برگزیده شما، کایه دو سینما و فیلم کامنت بعنوان سه مرجع برای علاقمندان سینما برخی از فیلمهای قابل بحث که در جشنوارههای معتبر بعضا جوایز اول را از آن خود کرده بودند، فیلمهایی مانند «مربع» (روبن اوستلوند) ، «در جسم و روح» (ایلدیکو انیدی)، «خانم فنگ» (ونگ بینگ)، و حتی «شکل آب» رتبه بالایی را به دست نیاوردند. این را چگونه میبینید؟ فکر میکنید نگرش منتقدان با داوران جشنوارهها متفاوت است؟
– میشود گفت زمانهایی پیش میآید که داوران جشنوارهها دچار اشتباهات بدی میشوند. حتی من بعنوان کسی که در مقام داور در جشنوارهای حضور داشتهام ممکن است اشتباه بدی مرتکب شده باشم. هر کس سلیقهای دارد. اینجا درست و غلط وجود ندارد. فقط جمعبندی وجود دارد. این فهرستها شامل توافق عموم منتقدان است. این فرق میکند با اینکه چند نفر برای یک هفته در یک جشنواره با هم باشند و فیلمهای خاصی را ببینند و و روی هم تأثیر بگذارند. بعضی داوران دچار اشتباه فاحش میشوند. مثلا داورانی که دو سال پیش در کن جایزه را به زاویه دولان دادند بیاندازه اشتباه کردند من بصورت عمومی هم این را گفتهام. ولی ممکن است داوران من هم اشتباه کنن. بخ نظر من امروزه بسیار دشوار است که به توافقی درباره اینکه سینمای خوب چیست برسیم. فکر میکنم این یکی از عوارض رسانههای اجتماعی است و این حقیقت که مردم سعی میکنند در موقعیتهای حساس از هم پیشی بگیرند. ابتدا یک واکنش اولیه وجود دارد و سپس یک واکنش منفی به آن واکنش اولیه و سپس یک واکنش منفی به آن واکنش منفی و همینطور ادامه پیدا میکند و همینطور مردم سعی میکنند راهی پیدا کنند که خودشان را از دیگران متمایز کنند. و این یک جنگ بیمعناست.
- شما اساسا این همه منتقد را برای حضور در داوری نهایی چگونه انتخاب میکنید؟ من میدانم که تلاش دارید از شرق تا غرب عالم در این داوری نهایی صدایی داشته باشند.
– بله بخصوص سعی میکنیم این را در نظرسنجیمان در هر ۱۰ سال رعایت کنیم. این نظرسنجی بخصوص خیلی مهم است. زیرا سعی میکنیم بهترین قابلیتهای خودمان را به دنیا ارائه دهیم. گرچه تا حدی غیرواقعیست زیرا حداقل نیمی از رأیدهندگان انگلیسی زبان هستند ولی ما سعی میکنیم حتما کسانی را از چین، ویتنام، ژاپن یا جاهای دیگر داشته باشیم. میدانید کشورهایی هستند که سینما ندارند (که خب از این کشورها کسی در داوری نهایی حضور ندارد) و کشورهایی هستند که درشان جشنواره فیلم برگزار میشود و این جشنوارهها تمایل دارند منتقدانی را که در آن کشور خیلی موردنظر هستند جلب کنند. بنابراین ما توصیهنامههایی از جشنوارهها میگیریم. در ملاقات با کسانی در حلقههای بینالمللی منتقدان و برگزارکنندهگان جشنوارهها توصیهنامههایی دریافت میکنیم یا اینکه بعنوان تیم سردبیری سایت اند ساوند به جشنوارهها میرویم و آدمها را میبینیم و با آنها صحبت میکنیم و سعی میکنیم به این نتیجه برسیم که در آن کشور چه کسانی مهم هستند. البته ممکن است اشتباه هم بکنیم! و البته من نمیخواهم که نظرسنجی ما صرفاً بر پایه رأی منتقدان انجام شود. دوست داریم متصدیان، نویسندگان و کسانی که به سینما علاقمند و باهوش هستند ولی بصورت حرفهای منتقد سینما نیستند نیز در این نظرسنجی شرکت داشته باشند. بنابراین این نظرسنجی منتقدان نیست گرچه نود درصد آنها منتقد سینما هستند. بنابراین بله ما هم اشتباه میکنیم. و این پیش میآید.
- به نظر میرسد دیگر نامهای بزرگ چندان نظرگیر نیستند و افراد گویا در انتخابهایشان به دنبال ناشناختهها و عرصههای تازه میگردند
– این موضوع تا حد زیادی تغییر کرده است. چهار پنج سال پیش شما میتوانستید نتایج نظرسنجی را پیشبینی کنید. میتوانستید حدس بزنید چه نوع فیلمی از آن بیرون خواهد آمد. احتمالاً سه چهارتای اول فهرست متعلق به سنت سینمای با ضرباهنگ کند/ سینمای آرام بودند، که برآمده از دل دوران طلایی سینماست. مقطعی از سالهای بین ۱۹۸۵ تا ۲۰۰۵. حدود بیست سال که دهه نود را شامل میشود بنظر من دوره طلایی سینمای دنیاست. همه آن مؤلفین بینظیر از جاهای مختلف در این دوره بهترین آثار خود را ارائه دادند. و نتیجه آن همانی بود که شما از «سایت اند ساوند» انتطار دارید. آن دوران دیگر گذشته است. اکثر آن کارگردانان یا به پایان عمر حرفهای خود رسیدهاند یا اینکه دیگر به اندازه گذشته خوب نیستند. کسانی که جایگزین آنها شدهاند بجای آن حس جهتدار متمرکز سینما بیشتر استعدادهای پراکنده و کالیدوسکوپ (زیبانما) گونه هستند. در حال حاضر یکی از معضلات ما نمایش فیلمهای زیرنویسدار برای مخاطب انگلیسی زبان است. پخش این فیلمها اکنون سختتر از گذشته است، و علت آن پول است. منظورم این است که تماشای آنها در خانه یا روی دیویدی یا از طریق دانلود راحتتر است تا در سینما. در سینمای انگلستان و تا حدی در آمریکا فیلمهایی که همیشه خوب کار میکردند یعنی فیلمهای فرانسوی دیگر خوب کار نمیکنند. باید تاکید کنم البته هنوز عطش برای سینمای متفاوت در هالیوود وجود دارد. هالیوودی که یکسره خودش را وقف ساختن فیلمهایی درباره «ابر قهرمانها» کرده است…فضای زیادی هست ولی برای فرو نشاندن این عطش حجم زیادی فیلم وجود دارد. انتخاب فیلم برای دیدن مشکلتر شده. فکر کنم متأسفانه از نظر اقتصادی برای مجموعههای سینمایی پخش زنده نمایشها و حتی مستندهای تلویزیونی به لحاظ اقتصادی سودمندتر باشد تا نمایش عمومی یک اثر حماسی چینی.
- من که معتقدم همین حالا سینماگران سینمای شرق دور در کره جنوبی و چین و هنگهنگ در خلاقیت و نوعآوری و شیوههای بدیع روایت و اجرا و همچنین در عرصه سرگرمیسازی به مراتب از هالیوود جلوتر هستند.
– هالیوود به تعبیری از جهت نمایش استعدا و خلاقیت در واقع ورشکست شده است. این سینما برای بزرگسالان نیست. متأسفانه بنا به دلایلی آنها علاقهای به سینمای بزرگسالان ندارند. یکی از دلایلی که موجب موفقیت فیلمهای بریتانیایی میشود این است که سینماگران بریتانیایی با بودجههای به مراتب کمتر فیلمهایی را میسازند که گویا در هالیوود دیگر امکان ساختشان میسر نیست. به نظر میرسد سیناگران ما بنوعی به پرکردن خلأ مشغول شدهاند. بنابراین روزگار سختی در پیش است. زیرا همه میخواهند ببینند سینما از این موضوع چگونه بیرون میآید. میدانید؟ سخت و جالب هردو یک چیز هستند!