
«دانکرک» برای من در کنار «تعقیب»، «ممنتو» و «پرستیژ» جزو بهترین فیلمهای «کریستوفر نولان» به حساب میآید. البته همچون همیشه این کارگردان نمیتواند و نمیخواهد (اصلا چه خوب که همین طوری است) مثل بچه آدم قصهاش را سر راست بگوید. هزار پشتک و وارو میزند. زمان عقب جلو میکند. لایه روی لایه می افزاید که فیلمهایش قامتی ساده به خودشان نگیرند. اصلا همین باعث شده که نولان سر و شکلی ویژه و منحصر به خودش پیدا کند. مشکل من که پیشتر درباره فیلمهای قبلیاش بخصوص «تلقین/ اینسپشن» و «میانستارهای» داشتم (اینجا و اینجا بخوانید) همین قضیه بود که ورای عظمت و جاه طلبی فیلمساز در نهایت فیلمها حرف خیلی خاص ویژهای نمیزدنند و البته نکته دیگر آن اصالتی که میخواستم در خود فیلمها نبود و حس میکردم فیلمها بیش از اندازه با فیلمهای دیگر و جهانهای نابتر و اصیلتری گره خوردهاند.

در دانکرک اما این معضلات وجود ندارند. فیلمساز خودش گفته منبع الهامش یازده فیلم بوده که البته به خوبی و در عمل و نظر شدیدا ارادت و عنایت و ارجاعاتش کنترل شده و درونیشده جلوه میکند و به همین لحاظ فیلم کیفیتی اصیل و قائم به خودش یافته است.

از طرف دیگر حال اینجا مثل میان ستارهای و تلقین وقت عمدهای برای آن به اصطلاح تصویر کردن و جاانداختن «مباحث علمی» تلف نمیشود. اساسا در این فیلم اصلا وقتی تلف نمیشود. حرف قلنبه سلنبهای هم در کار نیست. قصه حکایت گیرافتادگی است و استیصال. یک مجموعه کامل از همه چیزها و مفاهیمی که میشود در یک فیلم جنگی یا ضد جنگی انتظار داشت از ایثار تا ترس از تدبیر تا خفقان و اضطراب و تصادف و تقدیر و واماندگی و زجر و امید و وحشت.

تمهید نولان در کاستن گفتوگوها به حداقل ممکن، پرهیز از توصیف موقعیت در قالب یک روایت خطی، استفاده درخشان و مثال زدنی از تدوین و مهمتر از همه این ها تعامل و بده بستانی غریب و ماندگار با آهنگسازش «هانس زیمر» که واقعا نمیدانم این دو ساعت موسیقی در چه فرایندی نوشته شده (سخت بشود این ترکیب دو ساعته موسیقی و تصویر را فراموش کرد) به فیلم جلوهای بی اندازه حماسی و اپرایی اما با طعمی ویژه (و نه از جنس غول آسایی «نجات سرباز رایان») داده است.

آنچه در فیلم میبیند شاید تکرار مدام موقعیتی است در لحظات ابتدای فیلم، جاییکه فشنگی در سلاحی گیر میکند و شلیک نمیشود. اگر بخواهم برای شما مثالی از دیگر فیلمهای خود نولان بزنم میتوانم به لحظاتی از میان ستارهای جایی که گروه در سیارهای دیگر در میان موجها گیر افتاده بودند یا سکانیهای منفجر کردن کشتی به دست و تصمیم جوکر در «شوالیه تاریکی» که تنش و هیجان به اوج میرسد اشاره کنم که خب دانکرک یکسره در حال ساختن چنین حس اظطراب آلودی است که بیاندازه درش موفق شده.

این بار نولان به طرز منصفانه و سزاوارانهای در مراسم اسکار به همراه همکارانش در بخش تدوین و موسیقی و جزو بختهای مسلم و رقیب بیاندازه جدیباقی نامزدها خواهند بود و ای کاش هالیوود از این دست کارگردانها که بیاندازه محصول نهایی را جدی گرفتهاست بیشتر و بیشتر داشت که متاسفانه کمتر و کمتر و کمتر دارد در این سالها.

پینوشت: برای بار دوم دانکرک را در سینمای آی مکس دیدم. چهل پنجاه دقیقه پایانی فیلم فوق العاده است. با وجود تاکید عامدانه نولان بر عدم شخصیت پردازی، بازی بی نظیر «تام هاردی» پشت آن ماسک تنها با چشم ها و ابرو (که یک جورهایی شاید نولان در طراحی لباسش بازیگوشانه به شخصیت ماسک دارش در خروش شوالیه تاریکی نظر داشته) و البته «مارک رایلنس» و«کنت برنا» به معنای واقعی کلمه وجوهی انسانی و احساسی و به شدت همدلانه در این شخصیت/ فیگورها ایجاد کرده است. موسیقی زیمر شاهکارست و… خواندن نوشتههای «دیوید بوردول» و «کریستین تامپسون» (اینجا و اینجا) هم فراموش نشود تمنا می کنم. از در سینما آمدم بیرون و میزانسن اینگونه است: یک طرف دارد صدای قرآن میآید و چند مسلمان مشغول تبلیغ دین مبین هستند. در طرف دیگر مردی پلاکارد بر دست نوشته مسیح شما را از جهنم مصون می دارد. در میانه هم جمعی با نقاب بی نام و نشان «ک چون کین خواهی» لپتاپ و با پلاکاردی منقش به کلمه «حقیقت» در حال افشاگری اند. ملت هم مشغول به عکاسی و تفریح و تفرج!

این نوشته نخستینبار در فیسبوک منتشر شد. برای خواندن نظرات به اینجا و اینجا مراجعه کنید.
برای شنیدن پادکست مربوط به فیلم دانکرک به اینجا مراجعه کنید.