اشاره: به مناسب برگزاری «کنگره جهانی اندو» به مدت یک هفته در اواخر سپتامبر و اوایل اکتبر سال ۲۰۱۸ (مهرماه ۱۳۹۷) به «سئول» پایتخت کشور «کره جنوبی» سفر کردم. آنچه در زیر میخوانید مجموعهای است از مشاهدات من در این سرزمین که به صورت روزانه در فیسبوک و «روزنامه هفت صبح» منتشر شد.
مشاهدات روز اول اقامت در کرهجنوبی و کمی درس تاریخ:
«موزه ملی کره»، که ازقرار معلوم نهمین موزه بزرگ دنیا از جهت وسعت و فضای داخلی است، به بزرگداشت تاریخ و هنر (سنتی) کره اختصاص دارد. بازدید این موزه مثل «موزه بریتانیا» برای همه افراد رایگان است و به همین دلیل وقتی کارت خبرنگاریام را به متصدی فروش بلیط (که برای نمایشگاهی موقت در داخل مجموعه بود) نشان دادم دقیقا سر در نیاورد که من چه میخواهم و با دو سه باری تأکید که رایگان است خیال مرا راحت کرد. هنگام ورود به مجموعه و بعد از رد شدن از محفظه بازرسی محتوای کیفها، یک زوج مسن کرهای که مکالمه مرا با مامور بازرسی شنیده بودند به طرفم آمدند و مرد از من پرسید برای سیاحت آمدی یا تجارت؟ پاسخ دادم به بهانه کنفرانس اندو برای سیاحت آمدهام. دوباره پرسید آمریکایی؟ من هم با چشمهای گرد شده به او گفتم با این هیبت و رنگ پوست و ریش (البته همه اینها را در دلم گفتم) اصلا من شبیه آمریکاییها هستم؟! ایرانیام ولی از بریتانیا آمدهام. همان موقع، لحظهای سرم را پایین انداختم که دوربین عکاسی را در بیاورم وقتی سرم را بالا آوردم برای ادامه مکالمه احتمالی دیدم زن همراه مرد دست همسرش را گرفته و کمی جلوتر او دارد با جماعتی از بانوان به شدت فربه کانادایی- که کانادایی بودنشان را از پرچم کوچکی که روی کوله پشتی یک از آنها بود فهمیدم- همان گفتوگوها را با بگووبخند تکرار میکند. به نظرم مثل خیلی از ما که علاقه داریم با فرنگیها حرف بزنیم و زبان انگلیسیمان را بسنجیم او هم بیشتر قصدش همین بود و البته خب آمریکایی جماعت بهتر است برای این کار.
طبقه پایین موزه به دورانهای تاریخی کشور کره اختصاص داشت که در اتاقهای تو در تو با در یک سمت میشد اولین نشانههای حیات انسانی را درش از دوران نمیدونم کی دید و در سمت دیگر به مروری داشت بر تاریخ سلسلههای گوناگون پادشاهی تا اوایل قرن بیستم. به طور خیلی خلاصه و در چند خط اینکه در سال ۵۷ پیش از تولد مسیح «سه قلمرو پادشاهی کره» با نامهای «Baekje»، «Silla» و «Goguryeo» وجود داشته که طبق معمول مدتها با همدیگر در جنگ و صلح بودهاند. در قرن هفتم «شیلا» با پادشاهی «تنگ» چینیها متحد شده و آن دو دیگر را بالاخره شکست میدهد و در نهایت کره متحد شکل میگیرد. البته از همان روزگار نیز بخش شمالی کره با بخش جنوبی آن بعلت تفاوت حکومتهایی که آن سرزمینها را اداره میکردند اختلافات فکری و فرهنگی و احتمالا رفتاری داشتهاند.
بعد از کشمکشهای فراوان مثل همه کشورها سلسله «Goryeo» سرکار میآید که دو سه باری مورد هجوم «ختای» چین قرار میگیرد که البته شکست نمیخورند و بعد از پیروزی در نبردهایشان وارد دوران طلایی حکومتداری میشوند که با پیشرفت در چاپ و نشر علم و دانش و فلسفه و ادبیات به اوج میرسند تا جاییکه در قرن دوازدهم میلادی دوازده دانشگاه داشتهاند. به هرحال این کشور هم در دهه سی قرن سیزدهم مورد حمله مغولها قرار میگیرد و به مدت هفتاد سال با آنها نبرد میکنند که البته اشغال نمیشوند اما حکومت مرکزی به قدرت فراوان مضمخل میشود و دست به گریبان کلی مشکل. در قرن چهارده این سلسله به دست ژنرال «یی سونگ گی» منقرض و جایش را به سلسله «چوسان» میدهد که تا اواخر قرن نوزدهم با ۲۶ پادشاه حکومت میکنند.
اما کمی هم از این سلسله اینکه مذهب رسمی کشور را «کنفسیوسگرایی» و در حقیقت نوکنفسیوسگرایی میکنند بر طبق حال و هوا و فرهنگ مردمان کره و خب بوداییسم نهی میشود و بعضاً مورد بازخواست قرار میگیرد. یک پادشاه دارند به اسم «سجونگ کبیر» که محبوب مردم و سربلند تاریخ است و پایهگذار الفبای کرهای (هانگول) و ابداعاتی در سیستم کشاورزی و آبرسانی و ساعت آبی و ساعت خورشیدی و همچنین سیستم مالیات دهی مطلوب مردمان روزگارش.
یک اتفاق مهم در اواخر قرن شانزدهم حمله ژاپنیها به کره است. آنها که تفنگهای پرتغالیها را در دست داشتند برای حمله به چین، به کره نیز حمله میکنند و قدرت نظامی ژاپن و ضعف دیپلماسی حاکمان کره و چند دستگی برای تقابل با آنها موجب شکست کرهایها و اشغال بخشهایی از کشورشان میشود. در همین دوران هستههای مقاومتی شکل میگیرد و یک نبرد دریایی معروف است به رهبری/ دیوانگی دریاسالار «یی سون- سین» که با سیزده کشتی میرود به جنگ نیروی دریایی ژاپن و در نبرد پیروز میشوند (در این باره یک فیلم کرهای به اسم «دریاسالار» ساخته شده که حدود یکساعت آن فقط نبرد دریایی است) در ادامه این پیروزی چینیها هم به کمک کرهایها میآیند و ژاپنیها را کامل از کره بیرون میکنند. اما گویا این قضیه حال پای چینیها را به دربار پادشاهان کره باز میکند و از قرار معلوم بعدها گردانندگان و تصمیم گیرندگان اصلی دربار و امور چینیها میشوند برای مدتی طولانی.
نکته دیگر آنکه سلسله چوسان در انتهای قرن نوزدهم در برابر تفکرات و شیوههای زیست و فرهنگ غرب دست به مقاومت شدید میزند و از همین رو در ابتدا اسم حکومت را به «امپراتوری کره» و در ادامه «امپراتوری Gojong» تغییر میدهد که باز چندان کارساز نیست چرا که ژاپن دوباره در سال ۱۹۱۰ حمله کرده و آن را تا سال ۱۹۴۵ به مدت سی و پنج سال تحت اشغال خود در میآورد.
حالا که فکرش را میکنم میبینم میزان تخاصم کشورها در همسایگی همدیگر حدیث مکرری است که از شرق تا غرب عالم وجود دارد و اینکه کینه فقط بین ایرانیها و اعراب نیست. ژاپنیها در طول آن سالهای تلاش کردهاند تا همه چیز کره را ژاپنی کنند و حتی زبان و خط آنها را از بین ببرند و خب همین شده که زخم این اشغال و رفتارها به قدری عمیق است که همچنان هرزگاهی درباره آن دوران فیلمهایی ساخته میشود، به گفته دوستی ساکن کره همچنان برخی از جوانان کرهای از سفر به ژاپن طفره میروند، رقابتی پنهان و آشکار در عرصه اقتصاد و ورزش و بقیه امور بین این دو کشور جاری است و اصولا خیلیها نمیخواهند درباره این قضیه حرفی بزنند.
در میانه سالن پایین برجی بزرگ و ده طبقه وجود داشت از قرن چهاردهم که توجه همه را به خودش جلب کرده بود. با وجود اینکه من روز یکشنبه برای بازدید به موزه رفته بودم متوجه شدم که چندین کودک مدرسهای نیز همراه با معلمهایشان برای گردش علمی در آنجا حضور داشتند که البته حداقل در بریتانیا برای روزهای تعطیل امری نادرست معمول است و خب این شانس هم برای همه مدرسهها نیست و احتمالا برخی از مدرسههای خاص چنین امکانی را برای دانشآموزانشان فراهم کردهاند.
طبقه دوم مجموعه به هنر خطاطی و نقاشی و همچنین اشیا باستانی و چینی و سفال و … دوران گذشته کره اختصاص داشت. گشت و گذار در این مجموعه و تماشای نقاشیها مرا به این فکر انداخت که واقعا هر ملت و فرهنگی نگاه و زیباییشناسی خودش را داشته و واقعا چرا ما این اندازه ستایشگر نوع نگاه هنرمندان اروپایی بوده و هستیم و اگر غلبه فرهنگی با شرق نبود آیا نگاه ما به مقوله هنر نقاشی هم تغییر میکرد؟
بعد از بازدید پنج ساعته از نمایشگاه میخواستم بروم یک رستوران غذاهای دریایی پیشنهاد شده. اینترنت تلفن همراه من این روزها تمام شده و من از وایفای مکانهای عمومی و موزهها استفاده میکنم. با وجود اینکه گوگل میگفت فاصله ایستگاه تا رستوران پنج دقیقه پیادهروی است اما با خروج از ایستگاه و مواجهه با میدان و چند خروجی مختلف سرگردان شدم. آنجا از یک جوان کرهای پرسیدم که رستوران را بلد است که با بیحوصلگی و غرور گفت که در موبایلم بگردم پیدا میکنم. گشت و گذار در آن حوالی مرا به جایی نرساند و همانجا یک رستوران عربی دیدم و پیش خودم گفتم گویا باز قسمتم غذای حلال بوده است. به پیشنهاد صاحب رستوران قرار شد بریانی بخورم که تقریباً همان ماهیچه پلوی خودمان حالا کمی ادویهدارش بود که خوشمزه بود. در رستوران از پسرکی جوان که در حال کار و آوردن غذا برای مشتریها بود پرسیدم کجایی هستی؟ گفت فلسطینی و تو کجایی هستی؟ پاکستانی؟ گفتم نه ایرانیام. او گفت خیلی دوست دارد به ایران سفر کند و من هم به خنده گفتم چقدر عالی ولی شاید الان وقت خوبی نباشد شاید شاید! موقع آوردن صورت حساب از او پرسیدم تو اصلا اینجا چه میکنی؟ کی از فلسطین آمدهای کره؟ پاسخ داد من در عربستان به دنیا آمدهام و مدتی در مالزی بودم، اینجا آمدهام برای خواندن زبان انگلیسی و یکسالی است که در سئول هستم که نسبت به شهر قبلی بیاندازه گران است…. ببین من واقعا معذرت میخواهم نمیتوانم خیلی با تو حرف بزنم چون رئیسم دوست ندارد با مشتریها حرف بزنم. به او گفتم میفهمم. چایی را که خوردم از آنها خواستم به من آدرس آن رستوران دریایی همان حوالی را نشان دهند که پسرک تلاش کرد و جایی را به من نشان داد که باز بعد از خروج از رستوران هرچه گشتم برای شبهای بعد باز نیافتمش و دست از پا درازتر به هتل برگشتم.