جامعه هنری ایران هنوز از غم درگذشت «حسین عرفانی» بیرون نیامده بود که امروز با خبر فوت «سعید کنگرانی» دوباره داغدار شد. در روزگار نوجوانی و جوانی تصویر او همواره در خانه‌های جمعی کثیری از صاحبان ویدئوی بتاماکس و بعدتر وی‌اچ‌اس جلوی چشم حاضران و ساکنان‌شان بود. یک نسل قبل تر از ما او را در نقش «سعید» مجموعه تلویزیونی «دایی‌جان ناپلئون» به یاد می‌آوردند که وسط آن آشوب خانوادگی عشقش به «لیلی» را پی‌گیری می‌کرد. و خب حال نوار ویدئوی آن در ابتدا با کیفیت بسیار بد به دست نسل ما رسیده بود. فیلم دوم اما عاشقانه دیگری بود به اسم «در امتداد شب» به کارگردانی «پرویز صیاد». در آنجا او عاشق «گوگوش» و شمایل ستاره‌‌وارش شده بود و دست آخر در آغوش او جان داد از بیماری و عشق.

با همین دو مجموعه و فیلم، کنگرانی خوش‌تیپ و رعنا تبدیل شد به فیگور عاشق همیشه ناکام. مهرجویی اما در همان دوران در «دایره مینا» از او یک شیطانک بد‌ذات بی‌رحم نشانمان داد که تباهی‌اش در کنار پلشتی «سامری» (با بازی زنده‌یاد عزت الله انتظامی) و پدر مفلوک و گدا صفتش (با بازی زنده‌یاد اسماعیل محمدی) روایتی موجز بود از زمانه‌ و دورانی که به انقلاب ایران منتهی شد. کنگرانی آنجا هم رابطه عاشقانه‌ که نه، بلکه اروتیک و تماما جسمانی داشت با «فروزان»، رابطه‌ای که شاید در دلش و در مقایسه با عشق نوجوانی و معصومانه او به لیلی (که البته یادمان نرود همانجا هم ترقه انداخت توی جان پوری فش‌فشو- بهمن زرین‌پور– وقتی با قرار بود بخوابد با اختر با بازی مستانه جزایری که معلوم شود «می‌تواند» یا نه) حال خبر از یک دگردیسی از جهان او و چه بسا بدعهدی و بی‌حاصلی زمانه داشت. من اما باید اعتراف کنم زالوصفتی «علی» را در داستان «آشغالدونی» غلامحسین ساعدی در مواجهه اولیه به مراتب تکان‌دهنده‌تر و پریشان‌کننده‌تر یافتم تا بازی او در دایره مینا.

بعد از انقلاب ایران او تا سال ۱۳۶۱ در دو سه فیلم بازی کرد که خاطره‌ای از آن‌ها ندارم. بعدها قرار بود در «مادر» علی حاتمی در نقشی بازی کند که سرانجام به «امین تارخ» رسید. سال ۱۳۶۴ به ناگه ممنوع‌الکار و ممنوع التصویر شد و خب مثل خیلی‌های دیگر عطای ماندن ایران را به لقایش بخشید و از ایران به آمریکا رفت. البته آنطرف دوباره چیزی در انتظارش نبود و باز با کلی غم و عمر از دست رفته به وطن بازگشت و بالاخره در فیلم «ازدواج به سبک ایرانی» (حسن فتحی) بازی کرد که خب دیگر آن زمان جا و نقش خاصی برای او وجود نداشت در این سینما پس از این همه سال دوری. در این روزها قرار بود در مجموعه‌ای بازی کند که آن هم با فوتش میسر نشد. او که در سال‌های دور «بهمن فرمان‌آرا» و «شهره آغداشلو» را در ناکامی‌ هنری‌اش مقصر می‌دانست، در سال‌های نزدیک‌تر گرفتار سیاست‌های فرهنگی غلط و بیمار و جزم‌اندیشی مدیران و متولیان و سیاستگذاران امور هنری و فرهنگی و تقدیر و دوران رکود و بی‌خلاقیتی عمده سینماگران شد. کسی که داشت و می‌توانست بال و پر بگیرد در همان ابتدای اوج‌گیری و بروز استعداد مثل نقش‌های اولیه خود دستش از «عشق» به سینما و هنرنمایی کوتاه ماند. سرنوشت کنگرانی شاید بیش از هر چیزی شبیه همان نمای معروف «رضا موتوری» (مسعود کیمیایی) باشد که خودش با آن به سینما معرفی شد. همان‌جایی که در آن سینمای خالی روی صندلی می‌نشیند تا چاقو خوردن بهروز وثوقی را جلوی پرده سینما و رد دست خون‌ آلودش را روی آن پرده سفید بزرگ ببیند.

من نمی‌دانم چرا هروقت به عکسی از او نگاه می‌کنم فکر می‌کردم شاید روزگاری می‌توانست ایفاگر دوران جوانی «ابراهیم گلستان» باشد اگر فیلمی بر اساس زندگی او ساخته می‌شد (و شاید انتظامی هم برای دوران پیری او انتخاب جالبی به نظر می‌رسید). خداحافظ بازیگر ناکام دوران قبل و بعد از انقلاب و خدایت بیامرزد، کنگرانی،سعید، که هر وقت به او فکر می‌کنیم اول صدای راوی دایی جان ناپلئون- هوشنگ لطیف‌پور– و بعد «آرشاک قوکاسیان» را در گوشمان می‌شنویم.

پی‌نوشت: عید امسال بعد از کلی جستجو زنگ زدم به هوشنگ لطیف‌پور. پیرمرد در غربت تنها بود و از آن صدای روحبخش چیزی نمانده بود و گفت مرا رها کنید و غم عالم بر دلم نشست در پایان آن مکالمه و باز حسرت و حسرت و حسرت و حسرت.

این نوشته نخستین‌بار در فیسبوک منتشر شد. برای خواندن نظرات به اینجا مراجعه کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

لطفاً دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید

11 + شش =