طبق معمول به جای مقدمه، با یک گلهگذاری از خودم شروع میکنم، اینکه اگر فرصت داشتم و تمرکز و تنبلی هم نمیکردم، خیلی دوست داشتم درباره تجربه بازدید از نمایشگاه «هوش مصنوعی» در مجموعه باربیکن لندن و تماشای دو فیلم «داستان اسباببازی ۴» و «عروسک/ اسباببازی» مینوشتم. سه رخداد فرهنگی که تمرکز و دقتی ژرف بر نقاط اشتراک و تفاوتهای ذاتیشان وقت و حوصله درست و حسابی را میطلبد که متاسفانه در حوالی من یافت نمیشود.
علیایحال اگر ساکن لندن هستید تا آگوست وقت دارید تا بروید به تماشای نمایشگاه هوش مصنوعی که فضا و اطلاعات جالب و جامعی دارد (شاید اگر شد کوتاه دربارهاش برای جایی نوشتم). درباره اسباب بازی ۴ (جاش کولی) هم بگویم به نظرم قصه و فیلمنامهای بسیار خوبی دارد و اگر قرار باشد دنباله دیگری بر آن ساخته نشود سرنوشت «وودی» (با بازی تام هنکس) را در جای مناسبی- فعلا- به پایان میرساند. اینبار عروسکهای مونث همزمان با فضای این دوران -به درستی- حضور به مراتب فعالتر و عاملیت موثرتری دارند. وضعیت قطب به اصطلاح شر ماجرا البته تا حدودی ترسناک است (شاید برای کودکان): عروسک قدیمی که در کارخانه صدایش خراب شده و حال میخواهد به هر صورت صدا و هویت از دست رفتهاش را باز یابد. در میان شخصیتهای جدیدی که معرفی شدهاند این اسباببازی جدیدی که از هیچی/ دور ریختنیها درست شده و حال قدم به قدم فهم جدیدی از جهان پیرامون پیدا میکند نیز جذاب است. با این حال اما میشود قصه را همچنان قصه وودی دانست، قهرمان/ عروسک/ کابویی از گذشته که دوباره باید نقش قدیمی خویش را در بازگرداندن یک گمشده و رساندنش به دست صاحب آن ایفا کند و در این مسیر او هم به شناخت بیشتری از خودش میرسد. اسباب بازی ۴ چند لحظه تاثر برانگیز دارد و مثل همیشه چند تعقیب و گریز هیجانی و البته یک موسیقی متن خیلی خوب که فیلم را همچون سه قسمت قبلی دوست داشتنی و جذاب کرده است.
اما برسیم به عروسک/ عروسک شیطانی جدید که انگیزه اصلی نوشتن این چند خط بود. من هم مثل خیلی از تعقیبکنندگان و دوستداران فیلمهای گونه وحشت آشناییام با «چاکی»- شخصیت اصلی فیلم عروسک شیطانی- به دوران نوجوانی بر میگردد. همان زمان که این عروسک کریه با آن صدای خاص و ترسناک و چندشآورش با چاقو به جان آدمها میافتاد و ایشان را آش و لاش میکرد. پیش از تماشای فیلم آخرین تصویری که از این عروسک خبیث با آن حرکات مکانیکی/ عروسکی در خاطر داشتم، سکانسی بود از فیلم «عروس چاکی» که در یک مهمانی دیدم. آن زمان دوستانم در اتاق دیگری مشغول به خنده و شادی و بزن و برقص بودند و من داشتم شبکههای ماهوارهای را عوض میکردم که دیدم دوباره سر و کله این عروسک که حال موهایش ریخته بود و جای زخمهای متعدد چاقو روی صورتش قامت اهریمنی و ترسناکتری به وی بخشیده بود، پیدا شد. سکانس مورد نظر اما رابطه جنسی چاکی با عروسک دیگری بود که قهقهه مرا به همراه داشت طوریکه باقی دوستان رقص و طرب را رها کردند که ببیند چه چیزی موجب این واکنش عجیب و غریب من شده بود.
به هرحال از آن سالها شاید نزدیک به بیست سال گذشته و راستش با توقع خیلی کمی به تماشای این فیلم تازه رفتم و از تماشای آن هم سرخورده نشدم. عروسک/ عروسک شیطانی نه همچون «هالوین» (ساخته «دیوید گوردون گرین» که سال گذشته به نمایش درآمد) به نوعی ادامه مجموعه قبلی، بلکه در حقیقت Reboot آن به حساب میآید: یکجور استفاده از نشانهها و عناصر و اتمسفر جهان پیشین و بازسازی آن در قالبی نو. نکته جالب توجه برای من دقیقا در همین بازسازی بود. جایی که فیلم از مجموعه عروسکهای شیطانی این سالها (زیرگونهای که شامل «آنابل» و امثالهم میشود) فراتر میرود و مسأله ترس آوریاش را به چیزی ورای شمایل عروسک شیطانی پیوند میزند.
هوشمندی سازندگان این عروسک جدید برای من در جایی است که آن موجود بد ترکیب و دلهرهآور را در با ترسی امروزی- و البته سابقهدار و اجتنابناپذیر- درآمیختهاند: ترس از هوش مصنوعی و ورود آن در زندگی روزمره. چاکی فعلی (که در نقطه شروع نه همچون عروسک قبلی برآمده از حلول روح شیطانی به درونش، بلکه محصول یک اشتباه/ خشم انسانی است که البته این بار به واقع محصول/ زاییده فشار بازار و تقاضا در دنیای جدید است) یک ربات هوشمند است که برای زیستن در کنار آدمیان طراحی شده و قرار است کمک حال بچهها و حتی بزرگترها باشد و نه تنها بازیچه دست ایشان. آنچه ما میبینیم نه تجربه تماشای یک خباثت ذاتی، بلکه روند بازتولید موجودی اهریمنی پس از همنشینی با آدمهای قصه است. مسیر غمباری که ربات «چپی» ( ساخته نیل بلومپکمپ) چند سال پیش به آن دچار شده بود اینبار اما ابعاد وحشتآوری برای چاکی پیدا میکند. در این گونه از فیلمها رباتها در فرایند آزمون و خطا و یادگیری به تدریج به هنگام آگاهی از هویت و جایگاهشان دست به نوعی شورش میزنند و در یک دگردیسی وجوهی خطرناک و تهدیدگر و مرگبار مییابند . بهترین نمود این قضیه را میشود در مجموعه «وست ورلد» و فیلمهایی دیگری همچون «بیگانهها» و «بلیدرانر» دید. اینجا نیز چاکی همچون رباتهای قبلی به نوعی دچار چنین عارضهای میشود و پتانسیل مخربی را از خود نشان میدهد.
این روند اما به همین قضیه محدود نشده (و مثل هالوین جدید مثلا با تزریق تحمیلی موضوعی مد روز همچون نوعی فمنیسم برخوردی مبتذل را در پیش نمیگیرد) و به نوعی خودآگاه همچون «جیغ ۴» (وس کریون) دست به نقد سینمای وحشت هم میزند. در حقیقت یکی از دلایل تبدیل عروسکی با خطای تولید (که از این نظر آن را شبیه عروسک فیلم اسباببازی ۴ میکند) به یک ماشین کشتار وقتی است که بچهها دسته جمعی همراه با او به تماشای فیلمهای سرشار از قتل و جنایت وحشت مینشینند و چاکی با الهام از آنها (مثلا «کشتار بار اره برقی در تگزاس») برای به دست آوردن دل صاحبش به طرز بیمارگونه ای با تقلید از محصولات تخیلی آدمها، دست به کشتار مشمئزکننده قربانیانش میزند و حتی عملا در انتها مسیر قتل یکی از شخصیتها را شبیه سری فیلمهای «اره» طراحی میکند.
اما باید اذعان داشت ایده جذاب و شاید «پست مدرن» عروسک/ عروسک شیطانی که هم دارد میترساند و همزمان دنیایی که از برآمده را به پرسش میگیرد و حتی قد و قامتی اخلاقی پیدا کرده و به نوعی کل جهان چاکی و امثالهم را «پربلماتیزه» میکند، متاسفانه مثل همیشه با برخوردی سرسری در فصلهای پایانی (که به جای آشفتگی و ساختگی و بیحوصلگی میتوانست به فضایی آخرالزمانی درست و درمانی بدل شود) جای دفاع فراوانی باقی نمیگذارد. نکته دیگری که در طول تماشای فیلم برای من مشهود بود نوعی نوسان (و نه تغییر آگاهانه) بین لحنهای مختلف بود و بیشتر از هرچیزب این عدم قطعیت تصمیم سازندگان/ یا ناتوانی ایشان در خلق یک طنز کاملا سیاه یا اثری یکسره وحشتآور به چشم میآید. در بخشهای آغازین فیلم، هنگامی که عروسک را تازه از جعبه درآوردهاند پسرک اسم او را «هان سولو» (یکی از شخصیتهای مثبت/ قهرمانهای مجموعه فیلمهای «جنگهای ستارهای»/ «جنگ ستارگان» با بازی هریستون فورد) مینامد و از عروسک میپرسد خب اسم تو چی شد؟ و عروسک جواب میدهد «چاکی!» (به دلیل همان نقص کارخانهای و البته باید تاکید کنم صداپیشه چاکی هم «مارک همیل» ایفاگر نقش «لوک اسکایواکر»، قهرمان اصلی سری جنگهای ستارهای، است و همین وجه پست مدرن فیلم را تشدید میکند) این شاید همان اتفاقی است که در فیلم رخ داده: سازندگانی که دلشان میخواست بازیچه/ فیلمشان چیز دیگری باشد اما خود فیلم به خاطر ذات معیوبش راهش به مسیر دیگری ختم شده است.
این نوشته نخستینبار در فیسبوک منتشر شد. برای خواندن نظرات به اینجا مراجعه کنید.