ماجراهای من و کارگردانها در شصت و سومین دوره جشنواره فیلم لندن
دومینیک مول: دیروز بعد از یک ساعت و اندی انتظار برای تماشای فیلم اسرائیلی «Incitement» (با موضوع ترور نخستوزیر اسرائیل) به ما اطلاع دادند که فیلم همچون روز پیش برای نمایش آماده نیست. خبرنگار عربزبان بیبیسی عربی گشتیم برای فیلم جایگزین و رسیدیم به فیلم «تنها جانوران».
من پیشتر از سازنده این فیلم، اثری به نام «Lemming» دیده بودم که کیفیت مطلوبش مرا به تماشای این فیلم نیز ترغیب میکرد. با آقای خبرنگار از میان جمع فراوان تظاهرات/ سیرک طرفداران محیط زیست با کلی درام و سر و صدا و شلوغی رفتیم به سمت سینمای نمایشدهنده فیلم که آنجا هردو فهمیدیم نمایش فیلم روز قبل بوده و امروز همانجا که ما بودیم فیلم را نمایش میدهند. دوباره مجبور شدیم همان مسیر را برگردیم از میان جمعیت و خب دو نفر خاورمیانهای در این مواقع چه میکنند؟ معلوم است از موسسه فیلمسازی دوحه تا امیر نادری، از محسن مخملباف تا رفتن زنان به ورزشگاه و استیضاح ترامپ و وضع آشفته دنیا و منطقه با هم حرف میزنند. وقتی به دم گیشه رسیدیم به ما گفتند بلیط تمام شده است و خبرنگار عرب از من جدا شد که به تماشای فیلم دیگری برسد.
من اما چون میدانم همیشه در سالن سینما یک صندلی خالی وجود دارد، با هزار دوز و کلک و دور از چشم متصدی وارسی بلیطها پنج تا ده دقیقه از نمایش فیلم گذشته وارد سالن شدم و همان عقب با خوششانسی یک صندلی پیدا کردم و رویش نشستم. البته خوششانسی که بماند، چراکه در میانههای فیلم فهمیدم صندلی شکسته است و آخر فیلم که از رویش بلند شدم کلش از هم پاشید و به فنا رفت و برای ماموران داوطلب جشنواره کلی دردسر درست کرد.
تنها جانوران فیلم جالبی بود درباره ناپدید شدن یک زن که این قضیه از دریچه چشم چند فرد درگیر آن روایت میشود و به نظرم برای فیلمنامهنویسان ایران میتواند اثر قابل توجهی باشد. با اینحال، تنها جانوران اما در دلش گویی پیغام ناجور/ مشکوکی داشت که مجبور شدم آن را در جلسه پرسش و پاسخ مطرح کنم.
برای پرسش مجبور بودم کمی منمن کنم چون مطرح کردنش میتوانست مسأله ساز شود. بالاخره دل را به دریا زدم و از او پرسیدم: «شما از مسالهای نگرانید؟… ببینید قضیه این است در فیلم شما مجموعهای از وقایع طوری پیش میرود که مردی سیاهپوست خارجی در ساحل عاج با فریبکاری موجب میشود مردی سفیدپوست در فرانسه که در زندگی خانگی اش دچار مسأله حادی است زنی را بکشد و در انتها زن همان مرد سیاه بعنوان بانوی جدید همسر آن زن کشته شده به فرانسه قدم میگذارد. شما نگران آمدن کسانی/ خارجیها هستید در کشورتان؟».
بازیگر فیلم، «دنیس منوشه» که در جمع حضور داشت خندهای کرد و پاسخ داد «هه هه خب بله همین الان به میدان ترفلگار نگاه کنید…» و من گفتم خب حالا این یعنی چی؟ الان خارجیها بریتانیا را اشغال کردهاند؟ کارگردان اما پاسخ داد «شما اولین کسی هستید دارید این را به من میگویید. من ابدا به چنین چیزی فکر نکرده بودم و فقط این ساختار پیچیده قصه برایم جالب بود». من چندان از پاسخ او قانع نشدم و بعد از من هم کسی خوانشی برگزیتی از فیلم داشت که بماند. جلسه پرسش و پاسخ که پایان رسید من منتظر کارگردان شدم و به او گفتم بگذارید اینطور از شما بپرسم ساحل عاج مستعمره فرانسه بوده؟ که پاسخ داد بله و مد گفتم حالا فکر نمیکنید فیلم داستان نوعی انتقام ناخواسته است؟ که کارگردان پاسخ داد: « [والله!] این حرف شما درست است، رئیس جمهور قبلی ساحل عاج اصولاً تمام این هکرها و کلاهبرداران را در کشورش تشویق میکرده که دهان این فرانسویها را سرویس کنید که یک عمر کشور ما را به یغما بردهاند و حال نوبت شماست» من پیش خودم گفتم بله پس همان حق با من بود. در راه برگشت روی پله برقی نگاهم به بازیگر و فیلمنامه نویس افتاد که هردو خنده زهرآمیزی به لب داشتند. من هم پیش خودم گفتم من که میدانم واقعا در کله شما چه میگذرد، سه چهار سال پیش هم سر فیلم «فرزندان ما» همین بساط را درآورید با حضور طاهر رحیم. کل فیلم نگران این بودید این مسلمانان، این غریبهها آمدهاند و دارند همه چیزمان را میگیرند از دستمان!
پاتریسیو گوسمان: بعد از تماشای فیلم تنها جانوران بین تماشای «عشق لاهوتی»، فیلم تازه کارگردانی که «گاو نر نئونی» را ساخته بود، و مستند «The Cordillera of Dreams» ساخته پاتریسو گوسمان یکی را انتخاب کنم که دست آخر فیلم گوسمان را برگزیدم و بیاندازه از این گزینش خرسندم. فیلم گوسمان همچون خودش بینهایت با وقار و ژرف و افتاده و فروتن است. فیلم در ادامه «نوستالژی نور» و «دکمهای از جنس مروارید/ دکمه صدفی» با طبیعت و اینبار با کوههای شیلی شروع میکند میرسد به کودتای پینوشه و در نهایت آرامش تکانتان میدهد. گوسمان گویی تمام عمرش به ساختن فیلم درباره این واقعه تروماتیک اختصاص داده و بعد و قبل آن را حسابی در دل این فیلمها کاویدن است.
بعد از تمام شدن فیلم در جلسه پرسش و پاسخ به او گفتم بیاندازه دوست دارم شما را که اینگونه تاریخ و جغرافیا و خویشتن و جامعه و طبیعت و گذشته و حال را در هم میتنید و دیگر اینکه به طرز غمانگیزی امسال در جشنواره فیلم «کودتای ۵۳» بود درباره کودتایی که همچون شما نتایج و ضایعات/ ترومای آن و با کمک خارجیها و به دست داخلی ها زندگی ما و منطقه و جهان را دگرگون کرد و از این جهت شما تنها نیستید و جمعی از ما در سرتاسر دنیا آسیب دیدهایم همچون شما و مردمان شیلی. صحبتم که تمام شد در سینما باقی تماشاگران دست زدند و در پایان گفتوگو به خودم را معرفی کردم و از او خواستم وقتی که پاریس برگشت وقتی برای گفتوگوی تلفنی به من بدهد که این مستندساز شهیر با افتادگی تمام کارتش را به من داد و گفت حتما حتما حتماً!
پینوشت: برای خودم و باقی دغدغهمندان و هنرمندان آرزو دارم الان و یا وقتی پیر شدم/ شدیم، به آرامشی از جنس نگاه گوسمان برسم. از دوران کودتا مجبور شده کشورش را با تروما ترک کند تا به امروز مدام دارد درباره آن فیلم میسازد و اندیشه تولید میکند ولی.
پینوشت۲: بعد از کلی اره دادن و تیشه ستاندن بالاخره یک وقت گفتوگوی دست جمعی با «مارکو بلوکیو» به من دادند. من میخواستم بروم پیشش و بگویم حتی حاضرم برای یک گفتوگوی مفصلتر بیایم ایتالیا. وقت گفتوگو اما با فیلمهای «پدرو کوستا» و «ترنس مالیک» تداخل کرده و من هم بیخیال آن شدم با افسوس. حالا اصلا نمیدانم دیگر اصلا بشود با او تماس گرفت یا نه.
پینوشت ۳: سال ۲۰۱۵ در فیسبوک پس از تماشای دکمه صدفی نوشته بودم: «یک مستند درخشان دیدم از پاتریسیو گوسمان به اسم «دکمه ای از جنس مروارید» که پیشتر هم فیلم «نوستالژی نور» را ساخته بود.
فیلم تازه او درباره آب است و از طببعت شروع می کند و به دفن اجساد شکنجه شده ها در دوران پینوشه می رسد.
در پایان نمایش و در جلسه پرسش و پاسخ یک آقایی گفت توی این جمعیت که برای شما دست زدند خیلی ها به حزب محافظه کار رای داده اند همان حزب که تاچر عضو ش بود و همان تاچری که دوست پینوشه بود و همان دولتی که جلوی محاکمه پینوشه را گرفت. نظر شما چیست درباره این.
گوسمن که نظری نداشت ولی جف اندرو که جلسه پرسش و پاسخ را می گرداند گفت من که رای ندادم به این سوی چراغ!»
این نوشته نخستینبار در فیسبوک منتشر شد. برای خواندن نظرات به اینجا، اینجا و اینجا مراجعه کنید.