
اشاره: این روزها به دلایل فراوان از جمله صداقت، خواست و سیاستگذاریهای مدیران و صاحبان شبکههای ماهوارهای ایرانی با تمام وجود در برابر تماشای برنامهها و گفتههای میهمانان حاضر در آنها مقاومت میکنم. با اینحال به دلیل حضور آقای «ابراهیم گلستان» در گفتوگوی مستقیم تلویزیون «ایران اینترنشنال» و موضوع «درگذشت محمدرضا شجریان» آن برنامه را تماشا کردم و به دلیل آنچه در آن رخ داد حس کردم چند خطی دربارهاش بنویسم.
معتقدم آنچه در گفتوگوی خانم «سیما ثابت» با آقایان ابراهیم گلستان و «عباس میلانی» رخ داد یک مثال نمونهای از شکست نسبتاً تمامعیار یک برنامه تلویزیونی/ گفتوگو است. این شکست و به سرانجام نرسیدن بدون شک به دو عامل سختافزاری و نرمافزاری برمیگردد.در قسمت سخت افزار اختلال در ارتباط مستقیم با ابراهیم گلستان عملا وضعیتی مغشوش و آشوبناک و ناخوشایند را موجب شد. اما به نظرم مشکل هدررفتگی این برنامه نه تنها در این وجه که بارها ناخوشایندتر در حوزه نظر و مدیریت رقم خورد که البته هرکدام از حاضران به نوعی در آن نیز نقش داشتند.شاید بتوان بصورت ساده آنچه را که گذشت و رخ داد اینگونه توصیف کرد و توضیح داد که: مدیریت تلویزیون اینترنشنال درگذشت محمدرضا شجریان را محمل مناسب دیگری یافت تا با آن تار و پود متولیان فرهنگ و سیاست حاکمان ایران را درهم بپیچد و اساسا «مسأله اهمیت شجریان در موسیقی ایران» را با «مقوله اهمیت شجریان در شرایط سیاسی ایران» جایگزین کند. در همین راستا و در ادامه برنامههای شبهای گذشتهاش از «عباس میلانی» دعوت میکند. عباس میلانیی که پیشتر با اعلام خبری با این مضمون که محمدرضا شجریان نظری مثبت/ پیشنهادهایی برای جزوه/قانون اساسی «ایران در حال گذار» (بخوانید دوران موقت پس از براندازی) داشتهاند حال جنجال ساز شده و حضورش همه چشمها را گرد و به خود معطوف میکند. تلویزیون ایران اینترنشنال اما در پی گشت و گذارش در دشت و دریای بیفرهنگی ما به نهنگ غولآسایی همچون ابراهیم گلستان میرسد که نمیتواند از صید آن و انگاری گنج درونش گذر کند.
نکته اینجاست که آنها میخواهند از زبان ابراهیم گلستان چیزی را بشنوند که اصولا با وجود صراحت و رک بودن همیشگیاش، بصورت مستقیم بیانش نمیکند. او بیخردی و ناکارآمدی ما ایرانیان را یکسره از چشم حاکمان نمیبیند و در نظرش حاکم و مردم و روشنفکر و عامی و همه محکومند در وضعیتی که داریم از سر میگذاریم، وضعیتی وخیم که گلستان آن را محدود به چهل سال گذشته هم نمیداند.برنامهریزان، سیاستگذاران و سردبیران تلویزیون ایران اینترنشنال در نهایت ذوقزدگی از حضور گلستان اما با فردی روبرو میشوند که صحبتهایش در دقیقه دوم یا سوم گفتوگو به پایان میرسد و گویی چیزی بیشتر از اینکه شجریان را بیش از چهل سال است ندیده، ترانههایش را گوش داده و برخی را دوست دارد و او را کسی میداند که در کارش موفق و کوشا و خوب بوده (و شاید به یک معنا توانسته با پشتکار و ممارست و توانایی خودش، محبوب شود)، تا آن لحظه حرف دیگری برای گفتن ندارد.من چهار سال است در حال گفتوگو با اشخاص مختلف هستم و میدانم وقتی کسی جهان گفتههایش را بسط نمیدهد، چطور پرسشهای متعدد لزوما به باروری محصول نهایی و پرباری گفتوگو و رستگاریاش نمیانجامد. سیما ثابت و ایران اینترنشنال اما نمیتوانند به آن پنج دقیقه گفتوگو قناعت کنند و -مثل بعضی وقتهای من در مواجهه با مهمانهایم- تقلا میکنند تا از گلستان حرفهای دیگری بکشند و مثلا میخواهند از او بشنوند راز محبوبیت محمدرضا شجریان اتفاقا برآمده از ایستادگیاش در برابر حاکمیت ظالم ایران بویژه بعد از سال ۱۳۸۸ بوده است.
اما گلستان به نکتهای ریشهای اشاره میکند و بدون تاکید و اشاره به شجریان بر این مهم به درستی دست میگذارد که محبوبیت عمومی افراد در زمان حاضر لزوما حقانیت و رستگاری فرد را در طول تاریخ به همراه ندارد. مجری اما قانع نیست و گلستان برای اثبات نظرش به انوشیروان عادل اشاره میکند که عادل نبود به زعم او (شاید آقای فتوحی بتواند در نظری در اگر و اماهای این ادعا در ذیل این بحث نکاتی را یادآور شوند) و بعد پای هیتلر و نازیسم و مصدق و بحثهای دیگر به میان میآید و گفتوگویی که با او در دقیقه پنج تمام شده است وارد یک دور باطل میشود، محمدرضا شجریان از یاد میرود، کسی صدای کسی را نمیشنود، مدیران شبکه و مجری اداره گفتوگو از دستشان خارج شده و صدای ابراهیم گلستان به طرز توهینآمیزی قطع میکنند تا با خیال راحت دوباره برسند به عباس میلانیی که با بیانی بیاندازه دور از وزن و جایگاه علمیاش چیزی را بگوید که قصد داشته از همان ابتدا به بهانه درگذشت هنرمند ما به زبان بیاورد.و خب اینگونه است که تصمیمات و ریلگذاری غلط و انتخابهای بیهودهتر به نتیجه فاجعهباری ختم میشود.
با همه این حرفها اما این قضیه ذرهای اهمیت ندارد. مخاطب ایران اینترنشنال شاید حتی نه عباس میلانی را درست و حسابی بشناسد و نه ابراهیم گلستان را. مدیران و سرمایهگذاران شبکه هم مسرور از اینکه میتوانند مشت دیگری بر چهره کاملا از ریختافتاده و معیوب طرف مقابلشان بزنند، به حد نهایت راضیاند و اصولا اگر بحث درباره خیار هم باشد و حکومتی را که خیارش هم سیاسی شده چه برسد به هنرمند معترضش، سخت یا نرم بنوازند برایشان همین کفایت میکند. مخاطب جان به لب رسیده هم که مثل شخصیت فیلم «آفساید» جعفر پناهی که میرفت استادیوم فحش دهد تا خالی شود، وقتی کسی در این شبکهها فحشهای او را نمایندگی کند دلش خنک میشود و به احتمال زیاد برای او آنچه جلوی چشمش رخ داده اتفاق خاصی نبوده و نیست و نخواهد بود و فردا شب به ماجرای دیگری گوش میدهد و آنقدر از درون و برون با انباشتگی نفرت و یاس و خشم و خستگی دست و پنجه نرم میکند تا زمانی و یکجایی بالاخره بترکد و حداقل آرزو و خواست آنهایی که پشت تشکیلات ایران اینترنشنالاند برآورده شود. البته با این ذهنیت معیوب بعید است تلویزیون دوران گذار پس از براندازی که به ادعای آقای میلانی، آقای شجریان احتمالا خواستها و آرزوها و نظرات فرهنگیشان را درش لحاظ کردهاند به چیزی نتیجهبخش تبدیل شود.
پینوشت: درباره محمدرضا شجریان و دستاوردهایش افراد حوزه موسیقی قطعا نظرات مهمتری را برای گفتن دارند. اما این روزها یک شخص نامربوط به این حوزه، «عباس عبدی» تحلیلگر سیاسی یک یادداشت کوتاه نوشته که خیلی نظامند دلایل محبوبیت و اهمیت شجریان را برشمرده که معتقدم خواندنش بدون هیچ هیاهویی از کل آن چهل دقیقه آشوبناک دست آدمی را بیشتر میگیرد.
این نوشته نخستینبار در فیسبوک منتشر شد. یرای خواندن نظرات به اینجا مراجعه کنید.