
۱. «کریم اکبری مبارکه» دو روز پیش به در سن ۶۸ سالگی به دلیل عوارض ناشی ابتلا به ویروس کرونا درگذشت. او را با آن چشمهای سبز و صدای گوشنوازش به یاد میآورم. یکی از بازیگرانی که حضورش به یاد میماند. حضورش در «مرگ یزدگرد» و «مسافران» بیضایی فراموش ناشدنی است. با «داوود میرباقری» در «گرگها» بود و بعدتر در «امام علی» و «مختارنامه». با گریم «عبدالله اسکندری» برای نقش «ابن ملجم» حسابی از ریخت انداختنش و با چشمش کاری کردند که کریه شود. این ملجم او یک خشکه مقدس بود که عاشق قطام شده بود. صحنه نماز خواندنش هیچگاه از یادم نمیرود. «ویشکا آسایش» انگشت گذاشت لای دندان و عشوه آمد و من تماشاگر هم آن زمان حسابی جا خوردم چه برسد به ابن ملجم مرادی که سر نماز حالی به حالی شد و همان حالتی رفت که محراب به فریاد آمد در متن و کهکشانی دیگر. صدای پر طنینی داشت و یادم نمیآید چه کسی جای او صحبت کرد. کریم اکبری مبارکه اما جدای از اینها، سالها قبلتر از آن نیز با کارگردانی مجموعهای در شبکه دو برایم نامی ماندگار شده بود. دوران دبستان در شبکه دو برنامهای بود که درش چند نوجوان دبیرستانی بعد از مدرسه در خرابهای جمع میشدند و با همدیگر تاتر بازی میکردند و هرکدام نقشی میگرفتند و هی نقش عوض میکردند و به خلق شخصیتهای متنوع و گوناگون دست میزند. چهره تکتک آن بچهها در ذهنم ثبت شده. یک قسمت بود که جوان مو بوری لکنت داشت و بعد از کلی مصیبت بر لکنتش غلبه کرد و گفت «من دارم حرف میزنم. من دارم حرف میزنم» آن مجموعه تاتر در کنار «آلبوم تمبر» کیومرث پوراحمد موجب شد من یا آدمهایی که متفاوتند در کودکی آشنا شوم و آن حال و هوا در زیر بمباران ملکه ذهن من شده تا به امروز و همواره همراه من است. آن مجموعه آنقدر کارش گرفت که چندی بعد همه آن بازیگران در یک مجموعه بزرگتر سر و کلهشان در یک دبیرستان پیدا شد و از برنامه کودک شبکه دو به برنامه کودک شبکه یک رفتند. بعدها هیچ خبر و اثری از هیچکدامشان ندیدم. به هرحال کریم اکبری مبارکه در خلق آن مجموعه نقش عمده داشت و باز حیف و صد حیف که نتوانستم با او گفتوگو کنم و آنقدر به تعویقش انداختم که کرونا او را هم از ما گرفت. این روزها آرزو دارم با داوود میرباقری درباره او و «سیروس گرجستانی» و خودش حرف بزنم. اما نمیشود چراکه مشغول تصویربرداری مجموعه سلمان فارسی است. وقتی خبر فوت کریم اکبری مبارکه را شنیدم خواستم گوشی را بردارم و زنگی بزنم به «امرالله احمدجو» که دستیار اوست در این مجموعه که تو رو خدا مواظب باشید و رها کنید. راستش فقط ایشان نیستند که در گیر این پروژهها هستند و خبر دارم کلی بازیگر و کارگردان دیگر هم دارند فیلمبرداری میکنند در این شرایط. کریم اکبری مبارکه هم قربانی هنر هفتم شد همچون اکبر عالمی و …. خدایت بیامرزد اکبری مبارکه، کریم.
۲. اما از اینور عالم چه خبر؟ خبر آنکه مجمتع آپارتمانی ما مثل همیشه دوباره بعد از سه چهار ماه آبش قطع شده است ساکنان طبقات ۹ به بالا وضعیت آخرالزمانی را تجربه میکنند آن هم در روزگاری که بهداشت بیاندازه مهم است. در این مجموعه آب نیست، دستشویی و حمام و شستن ظرف مختل شده و بردن سطلهای آب به واحدها برخورد و حضور در کنار هم قرار گرفتن آدمها را بیشتر و بیشتر کرده است. فضا به درد یک کمدی سیاه وحشت میخورد.این وسط موقعیت و رفتار من هم بخشی از این کمدی/ تراژدی است. چون به قول معروف خر و خرکچی خودم هستم بعد از دو روز بیآبی ساعت یک صبح از خواب پریدم، کوه ظرفهای تلنبار شده را در دو نوبت آهسته به اتاق مسئول وارسی آمد و شد ساکنان که آب دارد بردم و شستم و با خودم آوردم به خانه. خدا را شکر که کسی نیامد که منتظر شود. راستش فکر میکردم فقط من نیستم که فکر میکند ساعت ۱ یا ۲ صبح زمان مناسبی برای شست و شو است ولی خب گویا در کل این مجتمع اینگونه بوده. ساعت پنج صبح هم با شامپو و حوله دوباره رفتم پایین. هم از دستشویی استفاده کردم هم سرم را شستم و حالم کمی بهتر شد و خب باز هیچکس نیامد برای چنین قصدی. احتمالا تا سهشنبه همین بساط است و خدا بخیر کند.
۳. پنج عضو یک خانواده ایرانی با پرداخت ۲۲ هزار پوند (که این روزها بیاندازه پول زیادی در ایران و البته خارج ایران است) دار و ندارشان را فروختند و از سردشت آمدند برای رسیدن به یک «زندگی نرمال» در بریتانیا و در همین مسیر همگی در کانال مانش غرق شدند. من خارجنشین شکر زیادی بخورم بخواهم اگر حرفی درباره وضعیت زندگی ایشان در ایران بزنم. این روزها نمیدانم با معادل ۲۲ هزار پوند در سردشت ایران میشود چه کرد و تا چه مدت به زندگی ادامه داد و خوب میدانم پول و سرمایه مهم نیست بلکه حس رضایت شما از همه چیز برایتان موجب رضایت و آسودگی از زیست شما در هرجایی میشود. من اما شاید تنها بدانم وقتی پایشان به بریتانیا میرسید در آن کمپ تا پناهندگی بگیرند آن پنج نفر احتمالا با چه وضعیتی روبرو میشدند و احتمالا با چند هزار پوند دیگری که با خود آورده بودند تا چه مدت میتوانستند چه زندگی نرمالی داشته باشند.دیر یا زود هرکس و هر جریان و مرام و مسئولی که موجب ساخت جهنمی (از قرار معلوم تا نمیدانیم کی) ذهنی یا واقعی برای مردمان سرزمین ایران شده، خودش شاید به آتش جهانی که ساخته دچار خواهد شد (البته تاریخ پراست از بی انصافی و بیعدالتی ناروایی و پیروز نشدنهای خون بر شمشیر و مجازات نشدنهای گناهکاران و ظالمان). این وسط نقش آن رسانه و قاچاقچی و هرکسی که وعده داده به مستمری روزی ۱۰۰ پوند در بریتانیا و زیستی نکو و بغایت بهشتی نیز باید شبها راحت سر بر بالین نگذارد که البته میگذارند و میگذارد و کک کسی هم نمیگزد. زندگی ما سرشار شده از تباهی. تباهی حاکمان و تباهی رسانه و تباهی آدمها. این روزگار تلخ تر از زهر هیچگاه نمیگذرد. بر این تباهی پایانی نیست.