اشاره: در سال ۱۴۰۲ پس از سال‌ها سر و کله‌‌زدن و پی‌گیری سینمای کره‌چنوبی از سوی ماهنامه «فیلم امروز» مسئولیت سردبیر مهمان شماره سوم «فیلم امسال» درباره سینمای کره جنوبی به من سپرده شد. این مجموعه با همراهی و تلاش گروهی از نویسندگان در اسفند سال ۱۴۰۲ به چاپ رسید. آنچه در زیر می‌‌خوانید مقدمه‌ای است که بر این پرونده نوشته‌ام که نسخه پی‌دی‌اف آن را می‌توانید در اینجا بخوانید.

یک روز اگر فرصتی فراهم شد، اگر میان این همه آروزی سینمایی که به انتظار برآورده شدنشان عمر می‌رود به سرعت برق و باد و مثل باقی زندگی دست ما کوتاه و خرما بر نخیل، اگر بالاخره بخت این را هم پیدا کردم که با نانی مورتی گفت‌وگو‌ کنم، حتما از او می‌پرسم چه شد که در انتهای فردایی روشن‌تر (۲۰۲۳) این کره‌ای‌ها بودند که فیلمش را نجات دادند. از او می‌پرسم ورای قصه خود فیلم با آن تهیه کننده فرانسوی‌اش که اولش خیلی آزاد و رها باهمدیگر در خیابان‌های رم اسکوتر سواری می‌کردید اما آخرش معلوم شد بدجوری دچار ورشکستگی است و از فرط پریشان‌حالی شب‌ها توی دکور فیلمت می‌خوابید، واقعا چطور همان کره‌ای‌ها که پیشتر در یک فیلم احمقانه دیگر بکش‌بکش سر‌مایه‌گذاری کرده بودند سر از فیلم هنری تو درآوردند؟ به مورتی می‌گفتم راستی وقتی سرمایه‌گذاران نتفلیکس با ادا اطوار و ایتالیالی‌ها با ندانم‌کاری‌های‌شان عملا پروژه را به بن‌بست کشاندند، چه شد که فقط کره‌ای‌ها فهمیدند فیلمنامه تو درباره مرگ اخلاق و هنر و سیاست با پایانی ناامید‌کننده و تلخ است و بااینحال باز از ساخت فیلم استقبال کردند؟

این روزها نه تنها نانی مورتی که خیلی‌ها مدام درباره کره‌جنوبی و سینما، موسیقی‌، زیبایی، اقتصاد و سریال‌ها و اصوولا همه چیزی‌اش‌حرف می‌زنند، پژوهش می‌کنند، می‌نویسند، یا نمایشگاه برگزار می‌کنند و هرجوری شده برای توصیف و ترسیم یک مورد موفق به محصولی از آن کشور اشاره می‌کنند. احتمالا اگر قرار بود هامون (۱۳۶۸) در این روزگار ساخته شود و زنده‌یادان مهرجویی و صابری و شکیبایی می‌خواستند آن صحنه معروف بگو مگوی هامون و تقوی را از نو بازنویسی و بازسازی کنند، آرزویی که دیگر ثانیه‌ای فکر کردن به آن محال و غمبار است، احتمالا به جای آن اسامی کمپانی‌های ژاپنی می‌بایست از صنایع کره‌ای نام می‌بردند،رئیس شرکت، تقوی، به جای تغییر ناگهانی هیبتش و جلوهدر کسوت آن سامورایی خشن شاید در ظاهر شخصیت‌های تاریخی یا شمایل سینمایی روز کره‌ای روبروی حمید هامون می‌ایستاد و شاید دست آخر سر بریده روی میز افتاده‌اش هم به جای یک هایکو، ترانه بی‌معنایی از یکی از همین گروه‌های کی‌پاپ محبوب نوجوانان و جوانان سرتاسر عالم را  می‌خواند.

البته باید اعتراف کنم در این روزگار خستگی و نا‌امیدی و استیصال جمعی و با این میزان انباشت بحران هویتی و فرهنگی و اقتصادی و بن‌بست همه‌جانبه روشن‌فکر و روشن‌فکری ایران، بعید بود حمید هامون در سال ۱۴۰۱ در خیالش دیگر حتی یک «مامان جعفری» داشته باشد -همان دوست و همکار هامون که همچون سردار قرن دهمی اسکیت‌سواری به خیال و  کمکش آمد- که با آن سر یک کره‌ای را از تن جدا کند و در عالم رویا هم که شده حس این جاماندگی از غافله توسعه جهانی و در جازدن دائمی و ناتوانی در جبران این فاصله نجومی را برای ثاینه‌ای تسکین بخشد. اوضاع البته همیشه انگونه نبوده است. به نمودارها که نگاه می‌کنید در سال ۱۹۶۰ درآمد سرانه ایران و کره جنوبی تقریبا برابر بوده (چیزی حدود ۲۰۰۰ هزار دلار امروز بر مبنای قدرت خرید) اما اکنون آما‌رها نشان از عدد ۴۰۰۰۰ دلار برای کره‌ای‌ها و ۱۳۰۰۰ دلار برای ایرانی‌ها دارند. در اواخر دهه ۷۰ چند کشور دست به گریبان دیکتاتوری، ایران و ترکیه و یونان و کره، وضعیت اقتصادی یکسانی داشتند و حال می‌شود دید بعد از چهار دهه هرکدام کجایند و هرکدام با چه بحرانی‌‌(هایی) دسته پنجه نرم می‌کنند. در هر صورت رونق و و رشد موفقیت اقتصادی کره‌ای‌ها (که نه تنها در مقایسه با ایران بلکه بابسیاری از کشورها در چهار دهه گذشته به یک استثنا و معجزه می‌ماند) نتایجش را اینگونه در بازار تولیدات فرهنگی‌شان متبلور ساخته است؛ کره‌ای‌ها از همسایه‌‌های چینی و ژاپنی خود پیشی گرفته‌اند و پرده سینماها و صفحه تلویزیون‌های خانگی اگر از نمایش روز و روزگار سامورایی‌ها خالی شده اما تا دلتان بخواهد با تصاویر خوش آب و رنگی از دربار «سلسله چوسان» و آدم‌های تاریخی -و البته دوران مدرن- کشور‌ کره‌جنوبی جایگزین گشته است.

بله اوضاع سینمای کره همیشه اینگونه نبوده است. اگر دوران دیکتاتوری نظامیان آن هم پس از یک‌جنگ خانگی (بخوانید یکی از ضایعات پیامد‌ها جنگ سرد) زیبایی‌شناسی، و موضوعات خودش را بر فیلم‌های کره‌ای تحمیل کرده بود و دوران گذار و روند دموکراتیک‌شدن کشور و مسائل مگو و سانسور نیز گونه‌ای دیگر از سینما را برای کره‌ای‌ها رقم زد و هرکدام از این دوران‌ها فیلم‌های قابل بحث اما کمتر دیده‌ شده‌ای را برای تاریخ سینما به همراه داشته، در اوائل قرن بیست و یکم به ناگاه تغییر سیاست‌های فرهنگی در کنار رونق اقتصادی و ظهور استعداد‌های تازه و نیروی جوان برآمده از دل تروماهای پیاپی توانستند همه چیز این سینما را دستخوش تغییر کنند. زمانی در کره جنوبی دولت نمایش فیلم‌های هالیوودی را ممنوع کرده بود، اما این رویه به تدریج با نمایش محدود فیلم‌های هالیوودی کمی تعدیل شد. جالب اینجاست که در دهه هشتاد در همان گیرودار فیلم خانه دوست کجاست؟ عباس کیارستمی جزو یکی فیلم‌های پرفروش اکران آن سال کره جنوبی می‌شود. گشایش درها به سوی نمایش فیلم‌های هالیوودی اما به قدری برای سینماگران کره‌ای خوکرده به نظام اکران و ساخت ساز نامنعطف پیشین هولناک و خانمان برانداز جلوه می‌کرد که به اعتصابات و اعتراضات گسترده‌ی ایشان در دهه نود انجامید. آن روزگار کسی باور نمی‌کرد در برابر هالیوود بشود قدم علم کرد.  کسی فکر نمی‌کرد روزگاری فرا می‌رسد که فروش فیلم‌های کره‌ای حتی از ماموریت ناممکن هم پیشه بگیرد و زمانی خواهد آمد که هالیوود و شبکه‌های نمایش خانگی از کارگردان‌ها و تکنسین‌های سینمای کره برای ساخت آثارشان سود بجویند و فیلم‌های کالت کره‌ای به زبان انگلیسی بازسازی ‌شوند.

سینمای کره در فاصله بین دهه ۸۰ و ۹۰ چند جایزه مهم بین المللی را از آن خود کرده بود. با این حال انگار همه چیز از سال‌های قرن جدید و با نمایش همکلاسی قدیمی (پارک چان‌ووک، ۲۰۰۳) در جشنواره کن و از سویی دیگر اقبال گسترده به خاطرات قتل (بونگ جون‌هوو، ۲۰۰۳) شروع می‌شود. فیلم کامنت در سال ۲۰۰۴ نخستین پرونده جامع درباره سینمای نوین کره‌جنوبی را منتشر می‌کند و در طول دو دهه گذشته مجلات کایه دو سینما، فیلم‌کامنت و سایت‌اند‌ساوند و چند نشریه دیگر چندین پرونده به کلیت سینمای کره اختصاص می‌دهند. به هر حال بیست سال پیش وضعیت اینگونه نبود و احتمالاً  کمتر سینمادوستی باور می‌کردند زمانی نه یک پرونده بلکه کلیت یک مجله کشور خودمان به سینمای یک کشور آسیای شرقی اختصاص داده شود و تازه، پس از خواندن آن مجله، احساس کنیم که داریم فقط ناخنکی می‌زنیم و به قول آن شوخی معروف مقدمه‌ای بر فیل‌شناسی را برای مخاطبان منتشر می‌کنیم.

موقع تدارک این پرونده دوست معلمی تعریف می‌کرد یکی از شاگردان دخترش که از شهری دور  می‌آمده به او گفته آخر هفته نامجو کنسرت دارد و آرزو داشته که ای کاش در آن شرکت می‌کرد. معلم وقتی در پی کمی پیگیری متوجه می‌شود شاگردش نه از نامجوی ما که از Namjoo یکی از خوانندگان گروه کی‌پاپ سخن می‌گوید احساس کرده از زمانه تا چه میزان جامانده است!  واقعیتش این است که بیست سال پیش، نسل من در ماهنامه فیلم و باقی نشریات سینمایی جدا از فیلمسازان کلاسیک و مدرن آن زمان ژاپن، از همان حوالی آسیای شرقی نهایتا ونگ‌کاروای هنگ‌کنگی را می شناختند و سای مینگ-لیانگ تایوانی و ژانگ ییموی چینی و شاید چند نفری از باقی نسل پنجمی‌ها را .

من آن زمان مثل خیلی‌ها از سینمای کره یک کیم‌کی‌دوک‌اش را می‌شناختم با گل کردن بهار تابستان، پاییز و… بهار (۲۰۰۴). همان روزها اگر آن منتقد همیشه از همه به روزتر و تماماً آگاه به جریان‌های روز سینما که نوشتن را برای همیشه کنار گذاشته بود حرف از همکلاسی قدیمی (و نقل قولی از تارانتینو در ستایش از آن) به میان نمی‌آورد من هم به مراتب دیرتر سر و کارم به سینمای کره جنوبی می‌افتاد. به هر روی، پس از سفر یه بریتانیا، آن توصیه و  تماشای یک برنامه سه قسمتی با نام «هجوم آسیایی» (Asian Invasion) درباره سینمای نوین شرق آسیا به مجری‌گری جاناتان راس باعث شد تا شبی در تنهایی غربت به تماشای همکلاسی قدیمی بنشینم و مبهوت بداعت و ریتم آن تراژدی اپرایی قصه شوم و صد هزار سپاس نثار آن منتقد خوش‌سلیقه و کوئنتین تارانتینو کنم. چندی بعد از  این، مواجهه با پوستر تبلیغاتی فیلم بانوی انتقام/همدردی با با بانوی انتقام (پارک چان‌ووک، ۲۰۰۵) روی دیوار‌های مترو مرا به تماشای فیلم روی پرده ترغیب کرد و تماشای آن باز خلاقیت‌های بصری و اجرایی کارگردان در کنار قصه‌ای سرشار از جزئیات گوناگون و خرده پیرنگ فراتر از معمول مرا به تحسین مجدد این سینماگر واداشت. اصلا همان حسن سلیقه در انتخاب  و استفاده موسیقی کلاسیک (آثار ویوالدی) و هجواری‌شان با موسیقی‌های اوریجنال (ساخته‌های چو یانگ‌ووک و چوی سیونگ‌هیون)در فیلم کافی بود تا مدام حسرتی بخورم که چرا از کمتر سینماگر ایرانی نسل جدید یا قدیم چنین خلاقیتی به یاد داریم!

اینترنت پرسرعت امکان دانلود تمامی ساخته‌های پیشین کیم‌ کی‌دوک و پارک چان‌ووک را برایم فراهم کرد. این قضیه و حضور فیلم‌های کره‌ای در جشنواره فیلم لندن و بحث بر سر آن‌ها (همچون پادشاه و دلقک (۲۰۰۵) ساخته لی جون‌ایککه در آن دوره جشنواره همه منتقدان درباره‌اش حرف می‌زنند و آخر سر هم به دلیل نرسیدن به جشنواره نمایش داده نشد!)، شروع جشنواره ویژه فیلم‌های کره، نمایش عمومی فیلم میزبان (بونگ جون‌هو، ۲۰۰۶)، و آشنایی با سایت Modern Korea cinema آرام آرام مرا درگیر سینمای این کشور کرد. دیگر می‌خواستم آدم‌های دیگر این سینما، فیلم‌های مهم و جریان‌های سینمایی آن را بشناسم. درست مثل یک خارجی که با تماشای فیلمی از کیارستمی وسوسه می‌شود دریابد این فرهنگ و سینما و سیاست و تاریخ چه استعداد‌های دیگری پرورش داده (مثلا اینکه مهرجویی با گلستان، مخملباف با کیمیایی و… چه فرقی دارند و ویژگی بیضایی و تقوایی و حاتمی هر یک چیست)، من هم پیگیر شخصیت‌های معروف این سینما شدم و این نگاه سینمای کره را برایم برجسته کرد؛ کشف آدم‌‌های جدید و یافتن ذائقه و ذوقی نو و دیدگاهی دیگرگون و جدای از لذت بصری از وجوه تکنیکی رسیدن به فهمی نسبتا درست از دغدغه‌ها و موضوعات مورد بحث و مناسبات اجتماعی درون یک کشور.

کلنجار رفتن مدام با فیلم‌ها و محصولات فرهنگی یک کشور بصورت طبیعی و ارگانیک باعث می‌شود شما خواسته ناخواسته نه تنها با چهره‌ها و جریان‌های اصلی آن بلکه با برخی از لحظات مهم تاریخ و دغدغه‌های روز و جاری هم آشنا شوید. همراهی بیشتر و بیشتر با سینمای کره‌جنوبی- که نهایتا مرا به سیاحت در آن دیار نیز کشاند- نتیجه‌اش کنجکاوی بیشتر و نزدیکی و درهم‌آمیختگی فزون‌تر بود. به واقع با کمی شکیبایی و علاقه و سروکله زدن و مرور فیلم‌های کره‌ای دستتان می‌آید که چرا بونگ جو‌ن‌هو و پارک چان‌ووکبه خاطر و مهارت‌های تکنیکی و تسلط بر جزئیات سرتاسر کارشان این اندازه از باقی متمایز شده‌اند. پی خواهید برد که چطور موفقیت این دو فیلمساز و برخی  آثارشان موجب شده موجی از فیلم‌ها با نوعی تبعیت از الگوهای آن‌ها ساخته شود، این موج چگونه به چرخه‌‌ای از آثار مشابه شکل می‌دهد و طی کدام ساز و کار مقوله ژانر (و البته بر حسب ذوق و توانایی کارگردان‌ها، تخطی از ژانر و کلیشه‌شکنی) را به عنوان ستون اصلی این سینما جا می‌اندازد. شما با دقیق شدن در این فیلم‌ها همچنین می‌بیند چگونه با سینمایی بعضا هیبرید (ملغمه‌ای) طرفید: برای نمونه با مرور حال و هوای فیلم‌هایی همچون خاطرات قتل، همکلاسی قدیمی، انگل، شیون، سیاره سبز را نجات بده! –بعنوان مشتی نمونه خروار- به این فکر کنید که تا چه اندازه خود را بین گونه‌های وحشت، طنز سیاه، دلهره‌آور، تاریخی، سیاسی و نقد اجتماعی در نوسان می یابید. تماشای بیشتر این فیلم‌ها، جدای از تسلط تکنیکی ــ که به روشنی در لحظات اکشن و تعقیب و گریز و فضا‌سازی  احساسی و نمایش التهاب و … به چشم می‌آید ــ کم کم شما را با فیلم‌هایی روبرو می‌کند که خطوط روایی ساده‌ای ندارند و غالباً با حجمی از خرده پیرنگ‌‌ها اشباع می‌شوند. در همراهی با این فیلم‌ها به تدریج متوجه می‌شوید با سینمایی طرفید که مقوله دگردیسی شخصیت‌ها تا چه اندازه در آن مهم است (وقتی در پایان خیلی از فیلم‌ها روی چهره شخصیت‌ها دقیق می‌شوید و با آنها ترکیبی از فروپاشی تا حیرت و نوعی آگاهی دردآلود و بعضا ویرانگر را تجربه می‌کنید تازه در می‌یابید این دگردیسی گویی بصورت خودآگاه و ناخودآگاه دارد به دگردیسی یک ملت در پس گذر از مراحل گوناگون همراه با التهاب و زخم اشاره می‌کند.)

با تماشای این فیلم‌هاست که دست‌تان می‌آید چقدر مسأله فاصله طبقاتی در جای جای آن‌ها خودش را عیان می‌کند. می‌بینید ماجرای مخفی شدن در زیر زمین یک خانه و جنگ و جابه‌جایی بین طبقات اقتصادی یک جامعه حتی پیشتر از انگل (۲۰۱۹) بونگ جون‌هو مثلا در فیلم دیگری به نام قایم باشک (ها جونگ، ۲۰۱۳) مطرح شده است و آنوقت شاید دیگر مثل من تعجب نکنید وقتی از زبان منقد کره‌ای می‌شنوید که اتفاقا برترین فیلم بونگ جون‌ه نه فیلم‌های متاخر و برنده اسکار  و کن وی بلکه همان فیلم‌های ابتدایی‌اش همچون سگانی که پارس می‌کنند گاز نمی‌گیرند (۲۰۰۰) بوده است (چیزی شبیه یکی از هزاران نکاتی که مثلا منتقدی ایرانی می‌تواند با استدلال درباره فیلم‌های فیلمسازان کشورش- مثلا تاکسی جعفر پناهی یا…- علی رغم توجه و موفقیت‌های جهانی برای دیگران مطرح کند).

با تماشای همین فیلم هاست که آنگاه به دنیا و دغدغه‌های یکسره متفاوت آدمی مثل کیم کی‌دوک با بحث‌ها و نظر‌های رایج درون سینمای کره پی خواهید برد و او را در سیاره‌ای جدا از فیلمسازان جریان اصلی خواهید یافت و تازه می‌فهمید چرا او اصلا چندان دلخوشی از کار در آنجا نداشت. و مهمتر از او سادگی خاص هونگ سانگ‌سو و این اصرارش بر رسیدن به یک زبان سینمایی خالی از تمام آن پیچیدگی‌های روایی و ضرب شست‌های تکنیکی در فیلم‌هایی همچون حلقه‌های یک زنجیر مرتبط با یکدیگر برایتان معنای تازه و متفاوت پیدا می‌کند و شاید به یاد آدمی شبیه کیارستمی در سینمای خودمان بیفتید؛ اینکه انگاری نگاهی خاص خودش را به جهان و تفسیر روابط میان زنان و مردان دارد و اینکه خیلی به سبک خودش با فیلمسازی به هویتی کاملا متفاوت چنگ بزند و در میان الگو‌های تکرار شونده الگوی خودش را بیافریند. بله هین‌گونهکم‌کم همه تفاوت‌ها برایتان مسأله می‌شود: درک می‌کنیدسابقه و علاقه ادبی لی چانگ‌دونگ چقدر بر فیلمنامه‌هایش تاثیر دارد، یا تروماهای مدام تاریخی این کشور جدای از آن دگردیسی تروماتیکی که پیشتر اشاره کردم چقدر در خشونت جاری و عریان درون فیلم‌ها جلوه‌گر است، اینکه چرا مقوله خشونت خانگی و ضرب و شتم آدم‌ها بخش جدایی ناپذیری از فیلم‌ها شده،  و چطور چیزی از جنس رقابت و قلدری و تضاد طبقاتی و تلاش برای برتری در مدرسه بچه‌ها را به موجوداتی ترسناک و بی‌رحم بدل می‌کند.

 شما با این فیلم‌ها از دلبستگی و نوعی نگاه هویتی به گذشته کره‌ای‌ها خبردار می شوید، از محیط ناامنی که زنان در محل کارشان تجربه می‌کنند، و  بهایی که زنان -و کلیت جامعه- برای «پیشرفت» می‌پردازند. اگر همنسل یا بزرگتر از من باشید و خاطره‌تان مانده باشد که در دهه شصت تصویر کتک خوردن دانشجویان کره‌ای به بخش جدایی ناپذیر اخبار ساعت هشت شب و گزارش هفتگی جمعه عصرها تبدیل شده بود، حالا با گوشت و پوست‌تان لمس می‌کنید که در دهه ۸۰ و ۹۰ تلاطم سیاسی و گذار از دیکاتوری به دموکراسی با چه فرایندی صورت گرفته‌است. و همین طور که بیشتر و بیشتر در این فیلم‌ها غرق می‌شوید احساس می‌کنید اساسا این فیلمسازان برای تماشاگران مدام به

رخنه فساد در سطوح مختلف  ازپلیس‌ و از قاضی‌های خطاکار و سیاستمداران بد‌ذات اشاره می‌کنند؛. در تصاویر این فیلم‌ها می‌بینید در مقطعی بخش‌هایی از کشور مفت‌آباد بوده و در نتیجه شهرداری برای تصاحب اراضی و ساخت و ساز باید شرخر استخدام می‌کرده و این موضوع به گنگستریسم ختم شده.

با همراهی این سینما  می‌بینید چگونه این فیلم‌ها در طول زمان با مدرن شدن جامعه گرامری جهانی پیدا می‌کنند و زبان بصری‌شان (و ریتم فیلم‌ها، نوع کات‌ها و تدوین فیلم‌ها) به رغم پیچیدگی‌های فرهنگی و تاریخی برای مردمان فراوانی قابل فهم شده است‌ و به واقع هرچه سینمای هالیوود طی سال‌ها از شما دریغ کرده را  حال می‌توان به صورت خلاقانه‌ای در  سینمای کره دید. در عین‌حال «افراط» برایتان به تدریج بخش جدایی ناپذیری از مجموعه‌‌ای از فیلم‌ها می‌شوند. افراط در بیاننبوه قصه‌ها و پرونده‌هایی کهپیچیدگی روایی‌ را رقم می‌زند (مثالش عزم رفتن (پارک چان‌ووک، ۲۰۲۲) یا فیلم دیگری به اسم خاطرات یک قاتل (ون شین‌یون ، ۲۰۱۷)- که در شهر آن نه با یک قاتل زنجیره‌ای بلکه با دو قاتل سر و کار داریم که تازه یکی‌شان مبتلا به آلزایمر است!)؛ یا رویکردی  افراطی که در یک فیلم تاریخی- دریاسالار: امواج خروشان (کیم هان‌مین، ۲۰۱۴)– موجب می‌شود سازندگان خارج از قاعده یکباره سی چهل دقیقه از فیلمشان را تماما به یک نبرد دریایی اختصاص بدهند. شاید بگویید این چیز تازه‌ای نیست و از ریفیفی (ژول داسن، ۱۹۵۵) تا نجات سرباز رایان (استیون اسپیلبرگ، ۱۹۹۸) هم نمونه‌های فراوانی در تاریخ سینما داشته‌ایم اما پپذیرید موضوع افراط در سینمای کره‌جنوبی دامنه‌اش فراتر از این‌هاست و خودش را در نمایش خشونت،میخوارگی، در شیفتگی به ژانرها و در پی‌گیری مدام و مدام  و مدام یک الگوی موفق نمایان می‌سازد. آرام آرام می‌بینید در پس آن لباس های شیک و اتو کشیده، آن کراوات‌ها و آن سواری‌های آخرین مدل، پشت این مدرنیته موفق، مسأله کودک آزاری، تحقیر زنان در محیط کار، یک نوع مردسالاری/ نرینه‌خویی و بهره‌کشی از کارمندان زیردست و… پنهان شده است. و خب طبق آن مثال معروف که پیشتر در  گزارشی برای توصبف فیلم سوهی بعدی (جولی جونگ، ۲۰۲۲) و اساسا در توصبف ساده این کشور آوارده بودم تمدنی آباد نمی‌شود مگر تمدنی/ آدمیان دیگر ویران و له شوند!

غور در سینمای کره و سرک کشیدن به درون فیلم‌های کره‌ای پس از مدتی تجربه‌ای شبیه گشت‌و‌گذاری در سئول را برای آدمی تداعی می‌کند. وقتی در سئول قدم می‌زنید چند خیابان آنطرف‌تر از مراکز خرید فوق‌العاده شیک و پر زرق و برق با جوانان پر سر و صدا به بازاری سنتی مثل خیابان سید اسماعیل می‌رسید با کلاه‌ها و کفش‌ها و اجناسی پهن روی زمین و میز‌های مندرس و البته رستوران‌هایی که دکور چندان چشم‌نوازی ندارند. هردو جا شلوغ است و پر جمعیت. همانطوری که کاخ‌‌های سلطنتی با دکوراسیون‌هایی خالی از نقاشی و اشیا تزئینی (چیزی متفاوت از کاخ‌های سلطنتی غربی) همیشه پر است از جوانان و گردشگرانی که لباسی تاریخی را از مغازه‌های اطراف اجاره کرده‌اند تا با آن لباس‌ها در محوطه کاخ قدم بزنند و و از یکدیگر عکس بگیرند. و همین جوانان بصورت دیوانه‌واری در کنسرت‌های گروه‌های موسیقی کی‌پاپ گریبان می‌درند.  و خب همین می‌شود که در این کشور هم فیلم‌های مدرن پر فروش‌اند و هم دلبستگی غریبی و فراگیری به فیلم‌ها و سریال‌های تاریخی وجود. و همین می‌شود که در کنار چند فیلم‌ساز صاحب سبک و تثبیت‌شده تعداد زیادی از کارگردان‌هااصولا تجربه‌ای از چند ژانر مختلف را در کارنامه دارند و لزوما پی‌گیر یک ایده و یک سبک نیستند.(برای مثال شما با کارگردان زنی به نام ییم سون‌ره دارید که هم یک فیلم ساخته هم درباره زنی که همه چیز را رها کرده به روستا برگشته، هم درباره گروگان‌گیری در افغانستان) شما از یک طرف با سینمایی طرفید که کمپانی‌های تولید و پخش فیلمش در سرعت و فیلمنامه و تدوین نهایی فیلم‌ها بر حسب سلیقه و ذائقه بازار دست می‌برند، از سویی فیلمسازان (بخصوص زنان فیلمساز) برای رسیدن به پروژه بعدی با کلی مساله و مشقت طرفند، و از سویی دیگر برخی آدم‌های تثبیت شده مثل هونگ‌سانگ‌سو به خاطر مدل فیلمسازی کم‌خرجش بعض وقت در یک سال سه فیلم می‌سازد یا مثل لی سانگ‌وو سبک سینمای مناقشه‌برانگیز خودش را به هرحال با دردسر همچنان ادامه می‌دهد.

 در  هر صورت هر چقدر هم مثل من شیفته این سینما و آدم‌های عجیب و غریب سینمای جریان اصلی و مستقلش شده باشید باز بی‌شک  فرصت نمی‌کنید حدود بالغ بر صد و بیست فیلم تولیدی در سال آن‌ها را ببیند! بماند که در این کشور فراوان فیلم مهجور ساخته می‌شود که اساسا وارد چرخه اکران جدی  نمی‌شوند.( فیلم مهجوری را به یاد می‌آورم به اسم  در پس شب تاریک  (چنینگ شین، ۲۰۱۷) که در آن چند جوان کره‌ای عشق فیلم تصمیم می‌گیرند با الهام از موفقیت‌های کریستوفر نولان یک فیلم ابر قهرمانی بسازند. در پنج دقیقه اول فیلم از در گفت‌و‌گوی بین شخصیت‌ها می‌شنویم تو اصلا عباس کیارستمی را می‌شناسی؟ تو اصلا آپیچات ویراستاکول را می‌شناسی؟ …. فیلمسا در سال ۲۰۲۰ فیلم دیگری ساخته به نام دا کاپو که بدون کنجکاوی بعید بود کسی اسم آن را هم بشنود.

و خب هیچکسی نمی‌تواند مدعی باشد با تماشای سینمای یک کشور آن را شناخته است. نمی‌شود فهمید واقعا این‌ها همین‌طور افراطی‌اند یا فقط شیفته استتیک خشنوت و وجوه بصری آن‌ . آیا جرایم اینترنتی و گذاشتن دوربین در توالت‌های زنانه تاییدی بر همان فرهنگ مردسالار است که با انحراف درآمیخته؟ آیا این محصول نئولیبرالیسم است یا میراث ترومایی که بر این ملت رفته؟ در این سال‌ها جدای از پرونده‌های مجلات سینمایی، پژوهش‌های فراوانی درباره سینمای کره صورت گرفته و منتقدان و نویسندگانی همچون داپارسی پاکِت، تونی راینز، آنتون بیتل، اوجین کوان، گوران تاپالوویچ، مارک ریموند، گریدی هندریکس، پیرس کانران و … در مطبوعات انگلیسی  و وب‌سایت‌های متعدد مقالات بیشمار و ژرفی را به نگارش درآورده‌اند و بدون شک در کنار تعامل با منتقدان کره‌ای و خواندن متن‌ها و پژو‌های گوناگون درباب سینما و فرهنگ کره که سوژه مورد علاقه دانشگاه‌هاست، با تفحص و ارتباط بیشتر در متن‌های ایشان نه تنها به پاسخ این پرسش‌ها بلکه می‌توان به نکات روشنگرانه بیشتری در این باره رسید و از قضاوت‌های سطحی و بی‌پایه و دلی پرهیز نمود.

 نانی مورتی که از قبل قصد داشت فردایی روشن‌تر را با خودکشی قهرمان/خودش به پایان برساند این تصمیم را با آرزوی دیگر، آروزیی که بدون شک می‌خواسته روزی آن را به تصویر بکشد، جایگزین کرد. او در فصل پایانی فیلمش، با انرژی مضاعفی که از حمایت کره‌ای‌ها گرفته بود برخی از قهرمانان فیلم‌های گذشته‌تان را از دل تاریخ احضار کرده و در کمال ناامیدی اما با صورتی بشاش و امیدی دو چندان دوش به دوش اینان و عوامل سازنده فیلم پیش به سوی فردایی روشن‌تر حرکت می‌کنند.پرونده پیش رو نیز، در کوششی برای نزدیک شدن به حال و هوایی که نانی مورتی که برایمان رقم زد، به واقع محصول به ثمر رسیدن آرزویی‌است که سال‌ها در گوشه ذهن نگارنده و گردآورده آن لانه کرده بود.؛ سهیم کردن علاقه‌ای مفرط به سینمایی که سیر صعودی‌اش را در چهار دهه پیش حفظ کرده و هر سال با چند فیلم شما را سر شوق می‌آورد با سینما دوستان. تشویق و تحریک خوانندگان به کشف استعداد‌های ناشناخته این سینما و رسیدن به تحلیل‌هایی متفاوت نکاتی تا بحال بیان شده استاینکه این سینمای آسیایی چطور توانست قلب و ذهن و فکر خیلی از مخاطبان را درگیر کند. اینکه سینماگران کره‌ای چطور توانستند این اندازه تسلط تکنیکی پیدا کنند و موفق شوند سینمادوستان را درگیر ژانرها و زیر ژانرهایی بکنند که مثل غذاهایشان متنوع‌اند  و در نهایت پیشنهاد الگو و راه‌حلی دیگر برای سینماگرانی که این روزها سینمای ایران را ملال‌انگیز و راکد بی‌ٔمزه یافته‌اند.

برای من جای خرسندی است گردانندگان ماهنامه فیلم امروز نه برای یک پرونده که برای کتاب سال اجازه شکل گیری چنین مجموعه‌ را دادند که البته بدون شک استقبال مخاطبان جوان این روزها در این تصمیم سهم مهمی داشته استدر این مجموعه سعی کرده‌ایم جدای از معرفی چند چهره مهم این سینما و اشاره به برخی از فیلم‌های شاخص در ژانرهای گوناگون و توضیح دلایل موفقیت این سینما، روایت‌گر بخشی از تاریخ این کشور از دریچه سینما نیز باشیم. این مجموعه قطعا نگاهی ژورنالیستی به پدیده‌ای دارد که کتاب‌هایی همچونشکستن امواج نوشته دارسی پاکت، بازکشف سینمای کره گردآوری سانگجون لی و در ژرف‌ترین شکل خود به آن پرداخته‌اند.

پیش از خواندن این شماره باید بر این نکته تاکید کنم که حجم مطالب نوشته شده و وسعت موضوعات امکان پرداختن به بخش مهمی همچون سینمای اروتیک، کمدی رومانتیک‌ها، فیلم‌های بلاک‌باستر، آثار مستند والبته چهره‌های شاخص مستقل را فراهم نکرد که امیدوارم  به زودی و در شماره اردیبهشت ماه در تکمله‌ای بر این پرونده در کنار چاپ برخی از نوشته‌های که به دلیل محدودیت صفحات با عرض شرمندگی از مترجمان و نویسندگان در جمع‌بندی نهایی کنار‌گذاشته شدند به برخی از آن‌ها بپردازیم. .

دیدگاهتان را بنویسید

لطفاً دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید

11 + 6 =