اشاره: بعد از توقیف مجدد روزنامه «شرق» به دعوت دوست خوبم «بابک غفوری‌آذر» دوباره همکاری‌ام با روزنامه «اعتماد» از سر گرفتم که البته آن هم به دلیل آغاز تحصیل رشته تخصصی ترمیم دندان در «نیوکسل» و همچنین مسانلی که در روزنامه «اعتماد» رخ داد دوام چندانی پیدا نکرد و تنها به دو یادداشت و چند گزارش کوتاه از جشنواره فیلم لندن ختم شد. نوشته زیر یادداشت کوتاهی بود به مناسبت نمایش عمومی فیلم «قلمرو پادشاهی» (ساخته پیتر برگ) در بریتانیا در تاریخ ۳۰ مهر ۱۳۸۶ در روزنامه «اعتماد» با عنوان «آب‌نبات خونین آمریکایی» (برای دیدن نسخه پی دی اف به این اینک مراجعه کنید) به چاپ رسید.

پیتر بردشاو – منتقد روزنامه گاردین- در یادداشتی که در حدود پنج شش ماه پیش در وبلاگ روزنامه قرار گرفته بود با اشاره به مسئله بی‌چهره و بی‌سرزمین بودن و ملیت نداشتن – و یا به بیان درست‌تر بی‌هویت بودن- تروریست‌ها در اکثر فیلم‌های جدید هالیوودی وهمچنین پرهیز سازندگان در نشان دادن هویت و اعتقادات  دینی اکثر آنها (درصورتیکه این روزها دیگر در غرب و حتی شرق نیز عوام و خواص میدانند با شنیدن کلمه تروریست آگاهانه و یا ناخودآگاه یاد چه کسانی بیفتند) و حتی جایگزین شدن مکالمات فرانسوی به جای عربی برای مثال در فیلم‌های «بعد» (ساخته لی تاماهوری با بازی نیکلاس کیج و جسیکا بیل) و «جان سخت ۴: آزاد زندگی کن یا سخت بمیر» (لن وایزمن۲۰۰۷) سه دلیل را برای این قضیه ذکر کرده بود:

الف– می‌توان کل ماجرا را نوعی اقدام انسان‌دوستانه ! فکر شده سازندگان دید که می‌کوشند دیگر با ساخته‌هایشان فضا را از این چیزی که گریبان همه را بدجوری گرفته، ملتهب‌تر و مسموم‌تر نسازند.

ب– یا می شود کل قضیه را دست و پازدن اقتصادی زراندوزانه! تهیه‌کنندگان و پخش‌کنندگان فرض کرد که جز به جیب خودشان به هیچ چیز دیگری فکر نمی‌کنند و نمی‌خواهند با نشان دادن ملیت تروریست‌ها در صورت خودداری احتمالی ساکنان‌شان از تماشای فیلم‌ها و دیگر محصولات آمریکایی, خود را از بازار عظیم آشکار و پنهان آن کشورها محروم کنند.

ج– اما در ورای تمام توجیهاتی از این دست نوعی فرافکنی و یا یک انکارمنفی خود آگاه به چشم می‌خورد. درحقیقت اشاره مستقیم و صریح آمریکایی‌ها به هویت اصلی تروریست‌ها بیانگر شکست واقعی و عدم موفقیت‌شان در غلبه و محو آنهاست که بیش از شش سال است با تبلیغات و تجهیزات و لشکرکشی‌ها نه تنها تعدادشان کمتر نشده بلکه از زمان هجوم آمریکا به افغانستان هر روز با گروه دسته‌جات جدیدی طرف شده‌ایم که مثل قارچ از این‌ور و آن‌ور سر درمیآورند. پس چه بهتر اینکه تروریست‌ها را اشباحی بی‌سرزمین معرفی کنیم و ترومای دردناک این عدم پیروزی در برابر دشمنان حقیقی و زنده مان را مدام به رخ تماشاگران نکشیم. در روی پرده همه را شکست داده‌ایم اما تصاویر واقعی حکایت از چیز دیگری دارند.

پس از گذشت شش سال از واقعه یازده سپتامبر و آغاز حمله به افغانستان و بعدتر به عراق و کشورهای احتمالی بعدی، پس از وقفه‌ای کوتاه‌مدت ـ ونه خیلی طولانی همچون جنگ ویتنام ـ به‌تدریج و آرام آرام به تماشای فیلم‌هایی می‌نشینیم که با صراحت یا به کنایه سیاست‌های روز آمریکا و دستاورد غم‌انگیز، دردناک و مخرب این مثلا صادرات دموکراسی و دنیای روشن‌تر را به انتقاد گرفته‌اند. محصولات جدیدی که یک سال و اندی قبل «سیریانا» (استفن گاقان۲۰۰۵) شاخص‌ترین اثر آن‌ها به شمار می‌رفت امسال طیف گوناگونی را تشکیل می‌دهند که یک سرش اثر تکاندهنده وبه‌شدت تلخ و دردآور «Redacted» (برایان دی پالما۲۰۰۷)، «در دره الاه» (پل هگیس۲۰۰۷)، «شیرها برای بره‌ها» (رابرت رد فورد۲۰۰۷)، «ترجمه/اجرا» (گوین هود۲۰۰۷) «هجوم/شیوع» (اولیور هیشبیگل۲۰۰۷)، «۲۸هفته بعد» (خوان کارلوس فرسنادیو۲۰۰۷) و فیلم‌های مستندی چون «عراق پاره پاره» (جیمز لانگلی۲۰۰۶) و «نبرد حدیثه»(نیک برومفیلد۲۰۰۷) و… است و سر دیگرش مجموعه‌ای را شامل می‌شود که تا به امروز«قلمرو پادشاهی» احتمالا گل سرسبدشان است. جمله پایانی گفته‌های راوی در تیتراژ آغازین «قلمرو پادشاهی» شاید تایید ضمنی یکی از همان دلایلی باشد که چرا در طول این سال‌ها کشورعربستان (و نه عرب‌ها) کمتر در تیررس آثار هالیوود قرار گرفته است: «عربستان بیشترین تولید‌کننده نفت در جهان است و آمریکا بزرگترین مصرف‌کننده آن.»

به همین دلیل سفر غیررسمی و سرخود تیم چهار نفره آمریکایی‌ها به درون عربستان در این فیلم برای پی‌گیری و رد‌یابی مسببین کشتار هموطنان مقیمشان در آن کشور که در یک عملیات انتحاری کشته شده‌اند شاید بعد از مدت‌ها اقدام جسورانه‌ای از طرف هالیوود به نظر برسد. و چون دیگر به دوران جدیدی پا گذاشته‌ایم و آماده‌ایم تا روی پرده در همراهی با دیگر رسانه‌ها جنگ سرد نوینی را شاهد باشیم و قرار هم نیست مثل «۳۰۰» (زک اسنایدر۲۰۰۶) یک طرف تا سرحد جنون بی‌عقل و کریه و کثیف باشد و طرف دیگر نهایت آزادگی و آرامش و روشنی، این بار در کنار نمایش تمام قهرمان‌بازی‌ها و سیستماتیک و حرفه‌ای عمل‌کردن آمریکایی‌ها و هوشمندیشان در حل معمای انفجاری که گویا عرب‌ها هیچ ایده‌ای از چگونگی رخ دادنش ندارند و کنایه‌ها و پوزخندها و تاکید بر تفاوت‌های فرهنگی و ساختاری این دو کشور (مثل نگاه آمریکایی‌ها به نماز خواندن سربازان عرب، دعوت نشدن زن گروه به مهمانی شاهزاده عرب و اصولا چگونگی نمایش حضور این شاهزاده در صحنه‌های مربوط به او، نگرانی عرب‌ها از تماس دستان زن غیرمسلمان با تن مرد مرده مسلمان، دو‌دستگی بین گارد امنیتی و پلیس این کشور که شاید به قرینه به تفاوت‌های بین اف‌بی‌ای و سیا پهلو می‌زند حالا گیریم خشن‌تر و زننده‌تر) تصاویری می‌بینیم از یک نظامی عرب باهوش، جدی، مصمم و قهرمان که در عین برخورد حرفه‌ای و جدی و رسمی‌اش با آمریکایی‌ها در همان ابتدای ورودشان, برای پیدا کردن رئیس تروریست‌ها به تدریج حتی با سیستم نظامی کشورش در میافتد و در انتها نیزشهید می‌شود. تصویر این نظامی عرب تا حدود زیادی یاد آور نقش «کاپیتان» (عرفان خان) در فیلم «یک قلب پر‌صلابت» (مایکل وینترباتم۲۰۰۷) است که دو هفته قبل تر از «قلمرو پادشاهی» به روی پرده سینماهای انگلستان رفته‌ بود. در آنجا نیز سخت‌کوشی و پی‌گیری تحسین‌برانگیز این پلیس مسلمان پاکستانی و تلاش او برای پیدا کردن خبرنگار ربوده شده یهودی و همدلی و همراهی‌اش با «مارین پرل» (آنجلینا جولی) فضای شلوغ و بهم‌ریخته و بی‌قاعده و قانون درون پاکستان و روزهای سخت و ترسناک آنجا را واقعا تعدیل کرده است.

سازندگان و فیلمنامه‌نویسان «قلمرو پادشاهی» نیزهرچند تلاش کرده‌اند که هردو گروه آمریکایی و عرب را آدم‌هایی وفادار به خانواده و انسان‌دوست و میهن‌پرست معرفی و همچنین بیش از برجسته‌سازی تفاوت‌ها (انتخاب جیمی فاکس که در کنار جنبه‌های مختلفی از فیلم مثل کارگردانی فصلهای درگیری, تدوین, و فیلمبرداری و موسیقی حضور مایکل مان را در مقام تهیه‌کننده موکد می‌کند و پوست سیاهش فاصله قهرمان عرب و آمریکایی را کمتر) بر این نکته تاکید کنند که مقوله تروریسم چیزی فراتر از مرزها‌ست و وقتی شروع بشود همگی چه مسلمان و چه نامسلمان بهایش را به صورت اسف‌انگیزی می‌پردازند، در دو لحظه اساسی از این همه صبوری و مدارا و تسامح به تنگ می‌آیند و حرف دلشان را می‌زنند: یکی همان جایی است که وقتی سرهنگ فریس الغازی (اشرف برهوم) گروه آمریکایی را در شب اول ورودشان در سالن بازی بسکتبال که برای استقرار این گروه در نظر گرفته شده تنها می‌گذارد و در را به رویشان قفل می‌کند که در این هنگام «گرنت سایکس» (کریس کوپر) با تعجب رو به «رونالد فلری» (جیمی فاکس) می‌گوید : «اون کد اعلام خطر آتش‌سوزی رو به ما نگفت» و زن گروه- جنت مایز (جنیفر گارنر)- جوابش را می‌دهد: «چی می‌گی تو؟ما اینجا وسط جنگل گیر افتادیم» ( حداقل کاش می‌گفت صحرا). صحنه دیگر نیز یکی از همان تصاویر کلیشه‌ای معروف ناب هالیوودی است که درش همین زن پس از کشت و کشتاری حرفه‌ای و البته دیدنی با دستی خونین به دخترکی از خانواده تروریست‌ها آب نباتی چوبی تعارف می‌کند.البته این صحنه به همان اندازه ابعاد کلیشه‌ای‌اش به راحتی این قابلیت را هم دارد که قامتی انتقادی و هجوآمیز از سیاستهای آمریکا به خود بگیرد. که انتخابش را باید به خود تماشاگران و همسویی‌شان با این اتفاقات و یا انتقادشان از آنها واگذار کنیم.

گروه آمریکایی خسته و زخمی و غمگین پس ازتار و مار کردن نسبی تروریست‌ها در انتهای فیلم به سرزمینشان برمی‌گردند و در اینجا ما تماشاگران متوجه می‌شویم رونالد در ابتدای فیلم در گوش جنت گفته بود که «میریم که همه‌شون رو بکشیم ». «ابو حمزه» – مرد شماره یک گروه تروریستی این فیلم – نیز در آخرین لحظات زندگی‌اش در گوش نوه‌اش می‌گوید: «خدا با ماست همه‌شان رو می‌کشیم». فیلم با نمایی از چشمان پسرک تمام می‌شود. سازندگان فیلم هم مثل ما به انتظار آینده‌ای سیاه‌تر نشسته‌اند. واقعیتش را بخواهید اوضاع ما هروز دارد بیشتر از گذشته به تصاویر پایانی «منطقه بی‌صاحب» (دنیس تانکویچ۲۰۰۱) شبیه می‌شود: دو گروه دعوا همدیگر را لت و پار کرده‌اند، سازمان ملل خودش را کنار کشیده و جوانکی از یک گروه طرف دعوا باقی مانده که روی مین خنثی نشده‌ای خوابیده و نمی‌تواند از جایش جم بخورد. چند مین خنثی نشده دردنیا باقی مانده؟

دیدگاهتان را بنویسید

لطفاً دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید

ده − هشت =